جستجو در وبلاگ

نشر رایگان کتاب

کتاب شما را رایگان چاپ می کنیم

نویسندگان، محققین و اساتید محترم دانشگاهها
«کتاب بنویسید...مجوز با ما...چاپ رایگان با ما...حق تألیف هم بگیرید!»

رساله فی تفسیر سوره الاعلی- لاله اسلامی راد


توسط :استاد مهدی دانشیار ریس مرکز نجوم
دسته بندی موضوعی :اخبار تخصصی کتاب
 1399/01/06
 5:38 PM
 رساله فی تفسیر سوره الاعلی- لاله اسلامی راد

بسم الله الرحمن الرحیم

ترجمه رساله فی تفسیر سوره الاعلی

از شیخ الرئیس حجه الحق ابن سینا

رحمه الله علیه

 

بدان که این سوره بر سه رکن استوار شده:

رکن اول دراثبات ذات باری تعالی بر مبنای نگرش برموجوداتی که آفریده است:

این آیه شریفه :

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَى ﴿١ الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى ﴿٢ وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى ﴿٣ وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى ﴿٤ فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى

به دوروش استلال می شود:

استدلال اول:استدلال به وجود ذات باری تعالی با توجه به نگرش بر خلقت حیوانات می باشد:

بدان وآگاه باش که حیوان مرکب از بدن ونفس است، با نگرش وتامل در خلقت حیوان می توان به ذات اقدس اله پی برد.

مراد از آیه الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى این است که از آنجا بدن هرحیوانی مقدربه مقداری معین شده واین ازتقدیرات خداوند متعال است.چنانچه می دانیم بدن هر حیوان از اجزای گرم وسرد وتر و خشک تشکیل شده است.ولازم است که هر کدام از این طبیعیات به میزانی در هر حیوانی وجود داشته باشد تا با اختلاط آنها مزاج ها حاصل شود.

وهرآینه هر گونه نقص وکم وزیادی در این اجزا موجبات تغییر مزاج را فراهم می آورد که دیگر با مزاج قبلی متفاوت خواهد بود،

و این همان تسویه است که بدان اشاره شده است واما استدلال با توجه به نفس حیوان آیه شریف  وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى می باشدکه معنای آن این است که برای هرعضوی قوه وانرژی مخصوص بدان عضو قرار داده است،که از این قوا،مصالح ومنافعی بدست می آید.

مثلادر چشم قوه باصره،وبرای گوش قوه سامعه وبرای معده قوه هاضمه قرار داده است.واما نوع دوم استدلال به وجودصانع با نگرش به احوال گیاهان است.

وباتوجه به آیه شریفه وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعَى ﴿٤ فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى پس از توجه به سرشت حیوانات نظری برسرشت گیاهان  می اندازدچرا که مسلم است که حیوانات اشرف از گیاهان هستند.

وعجایب مستوردر حیوانات  بیشتر از عجایب موجود در گیاهان است ،لذا اولویت در آیات برمحور حیوانات قرار گرفت،

اینکه بعضی از طبیعیون گفته اند که این حیوانات و گیاهان را خود طبیعت به وجود آورده است و اینها آفرینش خدای سبحان نیستند،بایدگفت:

از آنجا که طبیعت نطفه، ماده ایست بسان مواد دیگرکه در طبیعت هستند و تاثیرات طبایع ،افلاک وستارگان و سایر موارد بدان باسایر مواد مشاپه ویکسان است.درحالی که چنانچه ملاحظه می شود حرکات و تغییراتی که درآن حاصل می شود با تغییرات سایر مواد متفاوت است در توضیح این به این مثال اشاره می کنیم همان طور که می دانیم در یک شمع افروخته فروغی که از این شمع می تابد در اطرافش یکسان است واینگونه نیست که در زاویه ای بازاویه دیگری در تشعشع تفاوتی وجود داشته باشد. و تصور این امری غیر معقول است.

اما آنچه در نطفه ملاحظه می شود این است که در هررکنی عضوی متفاوت حاصل می شود،واعصاب و عروق و رباطهایی حاصل می شود که باسایر عضو ها شباهتی ندارد.

واین عملیاتی کور و اتفاقی وتصادفی نیست بلکه جریانی هدفمند و برنامه ریزی شده است.

رکن دیگری که در این سوره بدان اشاره شده اصل نبوت است و آن برسه بخش بنیان نهاده شده است:

اول:صفت ذاتی وسرشتی انبیا دوم چگونگی دعوت انبیا و سوم اختلاف احوال مردم با توجه به میزان استفاده آنها از دعوت انبیا

 

اما بخش اول: شرحی است بر صفات نبی و چکونگی سرشت وروح وعلوم و اخلاق وی:

بدان وآگاه باش که نفس انسان دارای دو قوه است،یکی قوه نظریه ودیگری قوه عملیه می باشدواین قوتی است که به واسطه آن می توان در بدن سایر اجسام عالم به وجهی مطلوب تصرف نمود.

وبا برهان ها و استدلال ها مشخص می شود که قوه نظریه بر قوه عملیه اشرفیت دارد،لذا تقدم آن در ذکربر دیگری ارجحیت دارد چنانچه در آیه شریفه بدان اشاره شده است که:

سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسَى ،که معنی این آیه شریفه این است که به قوه روحش جوهررا قوام وآن را بسوی نفس قدسیه مشرفه به علوم حقیقیه و معارف الهیه کامل می بخشدوجانب آن حرکت می کندکه چون چیزی را شناخت آن را فراموش نمی کند ودر آیه شریفه إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى نشان از آن است که جوهر نفس انسانی مطلقا قدرت  از جانب طبیعت حاصل نمی کندپس لاجرم همراهی آن باطبیعت این امر را حاصل می کند که گاهی اوقات سهو ونسیان برآن غالب می شود.

واما این آیه شریفه:

 انه سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسَى ﴿٦ إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَى.

حکایت از آن دارد که جوهر نفسیه عالم به معلوماتی است که برآن محیط است .ومتاثر از کل حال می باشد مگر آنکه کامل وقوی باشد ودراین آیه حاکی از آن است که روح نبی (ص) از هرگونه نسیان و سهوی بری است و آیه وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى ﴿٨ فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى  نشان از علو روح نبی در قوه عملیه دارد،از آنجاکه مردم در اصل قوه ای در انجام کارهای زشت وخوب وفجور وعفت دارند وبه طور ذاتی گرایش آنها به انجام کارهای خیر وعفت ساده تر است.

واین سهولت از امری برمی آید که به آن صفت به اصطلاح خلق می گویند والبته شایدانسان های شقی العیاذبالله این امر به طور عکس در آنها وجود داشته باشد.

وآیه شریفه وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَی اشاره بدین حالت دارد و این آیه اوصاف نبی(ع) به اتمام می رسد وکمال قوه نظریه وسپس کمال قوه عملیه وی بیان می گردد.

واما بخش دوم در نبوت:

اشتغال به دعوت خلق به سوی حق:

کسی که در قوه نظریه وعملیه کامل است.به وی ولی می گویند.

وچون شدت آن بسیار زیاد شد به درجه نبی می رسد،ومشخص است که مقام نبی (ع)بر ولی اکملیت دارد.وآن فیضی تام وکامل ومطلق است فوق هر کمال و تمامی و چون به قوه کمالش رسید باقوه نظریه وعملیه  به مرتبه تمام می رسدو قدرت آن را دارد که نقص را به کمال مبدل کند ودراینجاست که دعوت خلق به سوی حق صورت می پذیرد.

بدین لحاظ است که در آیه شریفه. فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى ﴿٩ سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى بعداز آیه قبلی آمده است در این آیه شریفه ذکرامربه دعوت خلق به سوی حق است واین دعوت مشخص است برای کسانی که کل حق برآنهاهویداست،نیست.

چراکه نفوس ناطقه آنهاتادیب وتهذیب را نمی پذیرد وبرای آن کسانی است که در مراتب مختلف قوه وضعف وسرعت وکثرت هستند بدین لحاظ است که خداوند سبحان ذکر می کند

 وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى ﴿٨ فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَى

بیان حق دراین آیات به طوراجمال بیان شدکه کیفیت پذیرش دعوت حق از سوی خلق مورد بیان قرار گرفته که ،هدف انزال رسل ونبوت می باشد.

وخلق وقتی موردعتاب انبیا قرار می گیرند خود به دو گروه تقسیم می شوند،اول گروهی که مرادآیه سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى ﴿١٠ وَیَتَجَنَّبُهَا الأشْقَى می باشد.آنهایی هستند که به دعوت انبیا الهی لبیک گفتند و آن را قبول کردند وموجبات استکمال روح ونفوس خود را فراهم آورند و به این نتیجه رسیدند که به هرحال این دنیا فانی وگذراست.

واگرچنانچه به آخرت خودنپردازد گرفتارهلاکتی ابدی شده بدین لحاظ باخشیتی کامل از نعمات دنیوی اعراض وروبه معنویت وآخرت می آورند.

واما گروه دیگرکه به دعوت انبیا اعتنایی نکرده و آن را نپذیرفتنداشاره بدانها در آیه شریفه:

 وَیَتَجَنَّبُهَا الأشْقَى ﴿١١ الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى

که مراداز این آیه شریفه معرضان از آخرت ومحبان ریاست دنیا می باشدکه غرق لذات دنیوی و شهوتهای مادی می شوند وچون از دنیا می روند از آنچه دوستدارش بودند جدا می شوند،وازایندار به جایی وارد می شوند که هیچ انسی با آن ندارند واصلا اهل ونسبتی از آن ندارند،منزلگاهی مخوف ووحشت ناک و نفرت انگیز برای آنها مهیاستپس بدون شک کسانی که ندای انبیا را لبیک نگفته اند الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرَى ﴿١٢ ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیهَا وَلا یَحْیَا

هرآینه آتش محسوسی به همراه آتشی معنوی وروحانی بدانها وارد خواهد شد.

وبدان وآگاه باش آن گروه اولی که شامل آیه شریفه سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشَى می باشند در شرح احوالشان چنین آمده است که قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى ﴿١٤ وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿١٥ .یعنی دربیان شرح احوال آنها دو مورد ذکر شده است که هرکدام سه مرتبه دارد:

مرتبه اول:

تزکیه نفس از عقاید باطل واخلاق مذموم است وبه خصوص پاک کردن وزدودن رذائل از لوح روح است که بدون شک برای رسیدن به نقوش کامله و طاهره حتما ابتدا می بایست صفحه روح را از اشکال باطله پاک ومنزه نمود.

وچون روح هرآینه از رزائل و نقوش باطل پاک شد،آماده دریافت معارف قدسیه وعلوم الهیه می شودکه این مرتبه دوم استکه بدان در آیه شریفه وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿١٥ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا اشاره

 می شودچنانچه معرفت الله وذکرجلیلش سرآمدمعارف وعلوم می باشد.  

وبدونبال آن فیض اقدس الهی شامل حال بنده شده و به تکمیل قوه عملیه وانجام افعال صائبه وآثار جمیله توفیق میابد واین اشاره به آیه شریفه  وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿١٥ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا.دارد،چراکه سرآمداعمال صالحه طاعت الله وخدمت به ذات اقدس اوست.

دراینجا مبحثمان پیرامون نبوت به اتمام می رسد واین بحث که دراینجا ذکر آن رفت امداد نبی در استعانت به تکامل نفوس در ابعاد نظریه و عملیه را روشن می سازد.

پس در گام بعدی نبی به سوی الله دعوت می کند که دراین دعوت عده ای خاشع امرالهی شده وعده ای روی گردان می شوندودر عذاب شدید الهی که عذاب آتش است گرفتار می آیند واین حالتی است که نه زنده هستند ونه مرده.

پس آن آیات اشاره به مراتب کسانی می کند که در زمره پیروان وره یافتگان طریق هدایت انبیا علیهم السلام هستند که در قبل بدان پرداختیم وگفتیم که این آیه شریفه قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى اشاره بدان دارد

واماکامل شدن قوه نظریه با معارف الهیه که مویدآن این آیه شریفه است که  وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ومویدتکمیل قوه عملیه آیه وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّی می باشد واین آخرین کلام ما،درتفسیر امر نبوت است.والله ولی الرشاد.

 

رکن سوم از ارکان این سوره در مساله امر معاد است:

وآیه شریفه بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿١٦ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿١٧ بدان اشاره دارد.

بدان وآگاه باش که این آیه شریفه بیانی تام وکامل وکافی ووافی در اثبات امر معاد دارد.مردم این دنیا طالب حیات دنیا وادراک لذات آن بوده والتفاتی به سعادت ولذتهای اخروی ندارندو همواره در طلب دنیا بوده واز امر آخرت اعراض می کنند واین آیه شریفه. بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿١٦ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿١٧ إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الأولَى.اشاره بدین واقعیت دارد،مادر این قسمت بدان اشاراتی می کنیم:

اشاره اول:

هرآینه لذات اخروی بهتراز لذات دنیویه می باشد،ودلیل این مدعا آن است که لذات معنوی بین  انسان وحیوان ،درندگان و چرندگان مشترک استدر صورتی که لذات معنوی واخروی مشترک بین انسان واولیا و انبیا است و همین حاکی از افضل بودن شق دوم است.

و در اشاره دوم:

اگر برخورداری از لذات دنیوی شریفتر وافضل بود پس کسی که بیشترین بهره را از این لذایذ دارد می بایست در نزد همگان عزیز تر وافضلتر باشد.چنانچه  مشاهده می شود وعقلا بدان حکم می کنند.

چه بسیاری از این بهایم که بیشترین بهره را از همین لذایذ دارندودرصورتی که کسانی که از این امور اجتناب کرده وبه لذایذ اخروی روی می آورندمقرب ترو عزیزتراز آنها هستندو همین حاکی از افضلیت آخرت بردنیا می باشد.

مضافابراینکه هیچ انسان عاقلی در حضورهمگان مبادرت به آمیزش جنسی نمی کند وهیچ کسی به پرخوری و فربهی بردیگران مفاخرت وگردن فرازی نمی کند. وهمین دلیلی دیگر بر ادعای ما می باشد

و  اشاره سوم آنکه جوهر روح برجوهر بدن اشرفیت دارد،پس ابتهاج و بهجتی که از معارف الهی ومحبت و عشق الهی حاصل می شود به مراتب بالاتراز بهجتی است که از خوردن و آشامیدن ونکاح حاصل می آید.

واینها ثابت می کند که آخرت بهتر از دنیاست.

 

 

واما مقام دوم:

آن این است که بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿١٦ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿١٧ که این دو وجه دارد:

وجه اول:

هرانسانی ناچارباید بمیرد واز هرنعمتی مادی منقطع شود.

وجه دوم:

آثاری که از خوردن وآشامیدن وآمیزش به جای می ماند بعدازمدتی ازبین می رود گویی که اصلا نبوده است.وچه بسا افراط درآن موجبات ناراحتی برای انسان را فراهم آورد.درحالی که بهجت و سروری که در ایصال به معارف الهیه و علوم قدسیه واخلاق فاضله حاصل می شود،دائمی است و از زوال وانتقال مصون ومحفوظ است.

واین مساله این بیان باهر بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿١٦ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى ﴿١٧ إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الأولَى را به اثبات می رساندو بیان این مقدمات اولیه،این مطلب را برای عقلا و خردمندان مبرهن می سازد که آخرت بهتروجاودان است واین امری بدیهی برای عقول سلیم است.

پس خداوند منان بعداز ختم سوره می فرماید: إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الأولَى ﴿١٨ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى اشاره بدان دارد که کل کتابهای الهی که به انبیا عظام نازل شده مقصودی به غیراز این مقدمات سه گانه نداشته اند که عبارتند از:معرفه الله،معرفت انبیا،معرفت معاد.

وبدان وآگاه باشکه تامل وتدبراسرار این سوره این مساله را تبیین می کند.

که در زندگی اشتغال داشتن به غیراین امور سه گانه کاری عبث وبیهوده است وسعادت انسان از آنها حاصل نمی شودمگر التزام داشتن به این معارف سه گانه، وبالله التوفیق ومنه الاستعانه راساله را تمام کردم.

 

 


ارسال نظر: