سرش را بالا آورد
باید فریاد میزد
سبز، بنفش
بس کن!
جیغ که رنگ نمیخواهد!
شعر هم اگر بدانی که بهتر!
تنها « نام» توست که میتواند چارقد شب را کنار بزند
طلوع کند در تبسم آینههای زنگاری
نه! اتفاق تنها یکبار است.
چه مضحک است
مرگ هم بهانه میخواهد
بعد از عاشقی
و من تنها سرم درد میگیرد و بهانههای تو را
که رفته بودی تا خبری نباشد
و خبر آمد:
«خستهام دیگر صدایم را نخواهی شنید!»