جستجو در وبلاگ

نشر رایگان کتاب

کتاب شما را رایگان چاپ می کنیم

نویسندگان، محققین و اساتید محترم دانشگاهها
«کتاب بنویسید...مجوز با ما...چاپ رایگان با ما...حق تألیف هم بگیرید!»

اصول رئالیسم در فیزیک و کیهان شناسی معاصر و ارزیابی آن در سه مکتب ماتریالیسم ، ایده آلیسم و قرآن کریم


توسط :استاد مهدی دانشیار ریس مرکز نجوم
دسته بندی موضوعی :اخبار تخصصی کتاب
 1397/07/03
 2:32 PM
اصول رئالیسم در فیزیک و کیهان شناسی معاصر و ارزیابی آن  در سه مکتب ماتریالیسم ، ایده آلیسم و قرآن کریم

بسم الله الرحمن الرحیم

اصول رئالیسم در فیزیک و کیهان شناسی معاصر و ارزیابی آن

در سه مکتب ماتریالیسم ، ایده آلیسم و قرآن کریم

فیزیک جدید اعم از نسبیت و کوانتم در عصر حاضر،دانشی هستند که در حوزه معرفت شناسی و جزئی دستاوردهایی عظیم را برای «ساینس» به همراه داشته اند و بسیاری از آنچه هست و آنچه خواهد شد و آنچه بوده است را در قلمرو ، معرفتی خود حل و فصل می کند ، گرچه هنوز سوالهای بسیاری بدون پاسخ مانده ،وهنوز تکاپوی اندیشه ها در آن جریان دارد ولی در حوزه علوم کلی نگر اصول فلسفی خاصی را بدان گره می زنند ، که اختلافات زیادی در آن به چشم می خورد .

 عده ای دیدگاهی ایده آلیسم را برگزیده اند ، و جهان را کلاً ذهنی می دانند،ایده آلیسم ها کلاً جهان را ذهن و ماده را زاییده آن می دانند و بر اساس مکتب ایده آلیسم ، فلسفه ای را بنیان نهاده اند که تمام اصول این فلسفه ایده آلیستی است و ما با ازای واقعی ندارد و شاید نشود پاره ای از آن را حتی تجربه کرد و فقط پایه و اصول یک فلسفه خاص است و بر این اساس ایده هایی چون ، ذی شعور بودن کل کیهان ، شعور کیهانی ، شعور ذراتی چون الکترون و ذهنی بودن کل عالم را در نظر می گیرند و برای اثبات قول خود اثباتی متقن بیان نمی کنند .

 عده ای دیگر در برخورد با این دانش ها راه دیگر را پیش می گیرند و ماترالیسم نامیده می شوند که ، در اندیشه این گروه ابتدا ماده خلق شده و همه چیز دیگر زائیده ماده است ، ماترالیسم ها هم اصول خاص را مبنای فلسفه خود قرار می دهند از جمله اینکه اصل حرکت و تحول در جهان مطلق است و این را با عنوان دیالتیک مطرح می کنند و ردپای این تحول و حرکت را در همه جای جهان سرایت می دهند ، در ایده های ماترالیسمی علی رغم ایده های ایده آلیسمی ،طبیعت در حال یک حرکت کورو بی هدف است ، جهان از ازل بوده و تا ابد هم خواهد بود،نظم به معنای خاصی در جهان جاری نیست و این ما هستیم که گمان می کنیم که نظمی وجود دارد و در واقع این نظم زائیده ذهن ماست .

 در دیدگاه ماتریالیسم ،متافیزیک معنی ندارد و هر چه در جهان است توجیهی مادی دارد و لا غیر، در دیدگاه ماتریالیسم اصل وجود انسان  درکیهان شناسی اصلی است که در آن اینگونه نیست که تمام جریانات اتفاق افتاده اند که انسانی به وجود آید ،بلکه جریانات به وجود آمده اند و چون اینگونه جریانات به راه افتاده اند لاجرم انسانی به وجود آمده اگر جریانات به گونه ای دیگر رغم می خوردند پس منجر به وجود آمدن انسان نمی شد .

 در کیهان شناسی ماتریالیسم، افت و خیزهای کوانتمی که منجر به بوجود آمدن جهان شده است ، علاوه جهان ما ، میلیاردها 10500 جهان دیگر هم بوجود آورده که این جهان ماست در بین آن جهان ها که شرایط بوجود آمدن حیات در آن وجود داشته است و به اصطلاح میلیاردها لباس ساخته شده است و یکی از این لباس ها به قامت ما ، درست و متناسب آمده است و سایر جهان ها موازی جهان ما معلوم نیست در چه حالتی باشند .

 در دیدگاه ماتريالیسم ، ماده موجودی ازلی و ابدی است ، و سرانجام جهان به حالتی سرد و بی روح و پوچ درخواهد آمد ، اولی و آخری هدف ندارند و حرکتی کور در جهان حاکم است ، بر اساس ایده های ماتريالیستی ، هر فلسفه ای که غایت مدار باشد آن فلسفه درستی نیست بلکه هر فلسفه ای که پوچ گرا باشد آن فلسفه درست است و حقیقی ، و از افتخارات منادیان این تفکر این است که بر اثر خواندن و فهمیدن فلسفه آن خوانندگان و جوانان دست به خودکشی می زنند و افسرده و لا ابالی می شوند و این افسردگی و پوچ گرائی را غایت انسان می دانند .

اما آنچه مشخص است حداقل در حوزه دیالکتیک این فلسفه با مشکل مواجه است چرا که اصل دگرگونی و حرکت همان طور که مشخص است حداقل در بین قوانین متقن فیزیک و بسیاری از ذرات وجود ندارد و در درجه بعد شواهد فیزیکی نشان از آن است که ماده امری ازلی نیست حالا ابدی بودن قابل بحث است و جهان را برگرفته از حادثه ای دیگر به نام بیگ بنگ می داند که بدان مدل استاندارد کیهان شناسی می گویند .

 به هرحال وقتی ما به درون خود فیزیک ساینس نگاه می کنیم به جز ماده و عوارض آن چناچه الان هست چیزی بدست نمی آید و اینکه بر اساس آن فلسفه ای جامع مطرح شود که از کجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم ؟آخر ننمائی وطنم ، این استدلالات که دربارۀ هدف خلقت و انجام و غایت آن سخن می گوید ، در درون خود فیزیک مشخص نمی شود ،آنچه ما در فیزیک مشاهده می کنیم چیست؟

آنچه مشاهده می شود این است که اولاً در درجه اول ، قوانینی لا یتغیر بر طبیعت حکم فرماست که طبیعت طبق این قوانین پیش می رود ، طبیعت تحت اشراف انرژی است که همه چیز را پیمانه ای کرده است ، و حدود و قید و بند ایجاد کرده است ،نور نمی تواند سرعتش بی نهایت باشد حداکثر سرعت هر ذره نهایتاً حدودی دارد ، خانواده های ذرات بنیادی اعم از لپتونها،کوارک ها، پادها، مزونها همه و همه حدودشان مشخص است و مثلاً یک الکترون با همه الکترونها مشابه است و هم مانند است، هر قدر با انرژی های بالاتر مواجه می شویم، تقارن های بزرگتری در جهت اتحاد بین نیروها و ذرات حاکم است ،جهان قابل شناختن و ریاضی کردن است و قوانین طبیعت طبق منطق ریاضی خاص و پیچیده ای تنظیم شده است .و ما می توانیم جهان طبیعت را با جهان ریاضی تطبیق دهیم ،جهان منطقی است و طبق یک قاعده خاص با اسباب هدایت می شود

 یعنی کاری که انسان انجام می دهد مشاهده و تجربه در طبیعت و تطبیق آن با منطق ریاضی برای اندازه گیری و بهره بردن از طبیعت است و در این راستا طبق تجربیات خود نظریه پردازی کرده و این نظریه را با مشاهدات مورد تطبیق قرار داده و پیش بینی هایی را می کند اگر سازگار بود مورد قبول والا نظریه دیگر را جایگزین می کند و رقابت در حوزه علوم پایه در این است کدام نظریه سازگارتر است و برای این نظریه پردازی گاهی از متافیزیک هم استفاده می کند.

 یعنی مثل اینکه تمام قوانین فیزیک در همه جای جهان شمول است. یا همین نظریه جهان های موازی یا یکتا همین هم مسائل های متافیزیکی است ،حال مسئله ای که در اینجا خوبست بدان پرداخته شود این است که ما در این رهگذر متد علمی به سه حوزه برخورد می کنیم

یکی حوزه تجربه گرائی و مشاهده و اندازه گیری ، یکی حوزه منطق و ریاضیات و دیگری حوزه متافیزیک که این سه حوزه با هم یک ایده علمی یا نظریه را شکل می دهند و بدیهی است که هر کدام از این سه رکن اگر موجود نباشند نظریه ای علمی به معنای امروزی برای «ساینس» اتفاق نمی افتد .

 حال نظر اینجاست آیا می شود در رهگذر متد علمی این سه رکن را با هم متحد کرد؟ یا این سه رکن مستقل از هم هستند؟ و یا اینکه آیا می شود یکی از این سه رکن را حذف کرد؟

اما درباره اتحاد بین این ارکان یعنی بگوئیم که حوزه تجربه و آزمایش با حوزه ریاضیات متحد هستند ،این جریان از دیرباز مورد توجه بوده از زمانی که بطلمیوس ایده ریاضی خود درباره الگو سازی برای حرکت سیارات را ارائه داد ولی این الگوها با نظرات اخترفیزیکی آن روزگار تطبیق نداشت و همین عدم تطبیق بود که بزرگانی چون بیرونی،ابن هیثم، و بالاخره نصیرالدین طوسی را بر آن داشت که اصلاحاتی در مدل های ریاضی بطلمیوس به وجود آورده و زمینه ظهور مکانیک سماوی جدید را بوجود آورند.

همین ایده اتحاد بین دو حوزه است که ایده های ایده آلیستی را قدرت می بخشد چرا که منطق ریاضی ،منطق ذهنی است که گاهی جلوتر از فیزیک پیش می رود و درپاره ای موارد مثل نظریه ریسمان یا نسبیت یا مکانیک ماتریسی مشاهده شده که چند قرن قبل از خود نظریه ابزارهای ریاضی آن ساخته و پرداخته شده است ، ویا در سالهای اخیر مشاهده می شود که نظریه ای چون نظریه پوسته بدون داشتن رکن شهودی صرفاً با رکن ریاضی پیشتاز است و عده ای هم معتقدند شما از علم چه می خواهید همین توجیه و پیش بینی پس لذا به دنبال شهود تجربی نباشید و چرائی را جستجو نکنید و یا به همین ترتیب در نظریه ریسمان ها و تعدادی از نظریه های مکانیک کوانتمی ،پس اتحاد این دو رکن یعنی قربانی شدن یک رکن در برابر دیگری .

البته قربانی شدن ریاضیات در برابر مشاهدات منجر به اصلاح ریاضیات و مدل های وابسته بدان می شود چرا که ما محکی داریم به نام تجربه و مشاهده که ریاضیات و ذهنیات را می توان با توجه بدان اصلاح کرد ولی برای آیا می شود ریاضیات و ذهنیاتی که قابل تجربه نیستند هم محکی جهت اصلاح آنها قرار داد؟ پس اتحاد بین این دو رکن،اتحادی درست به نظر نمی رسد .

ولی اتحاد دو رکن دیگر مثلاً بین تجربه گرائی و متافیزیک ، این دو از لحاظ مفهوم کلا با هم متفاوتند چرا که تجربه گرائی حوزه معرفتی و شناخت است و متافیزیک حوزه کلی گرائی ،حال بگوئیم از متافیزیک به تجربه گرایی برسیم و یا بالعکس از تجربه گرائی به متافیزیک برسیم؟

ایده اولی که بشود از متافیزیک و کلی گرائی به معرفت جزئی گرائی برسیم همان روشی است که فلاسفه قدیم بدان مبادرت می ورزیدند و با بنای یک سری اصول کلی غیر قابل تجربه و مشاهده به یک سری اصول معرفتی قابل مشاهده برسند و یا آن را توجیه کنند،خوب مشخص است که آن اصول کلی غیر قابل تجربه و مشاهده نمی تواند جای آزمایش و تجربه محض را بگیرد و طبیعیاتی چون طبیعیات قرون وسطائی مثل طبیعیات ارسطوئی و سینوی به وجود می آمد و بسیاری از موارد تجربی ممکن بود با آن ها ناسازگار باشد مثل گردش کل کائنات به گرد زمین اما ممکن بود که بعضی از آنها هم درست باشد مثل قول به کروی بودن زمین و ستارگان بر اساس براهین فلسفی به هر حال روش فلاسفه ای چون ارسطو و پیروانش و عده ای دیگر از فلاسفه همین بوده که بخواهند از معرفت جزئی را از کلیات متافیزیکی اقتباس کنند .

 اما در رنسانس ناگهان ورق برگشت در اثر شدت عمل کلیسا و از آنجا که دین هم در قلمرو متافیزیک محسوب می شد عده ای گفتند نه ما باید کلاً متافیزیک را کنار بگذاریم و به جای آن همان تجربه گرائی و مشاهده را جایگزین کنیم و یا به اصطلاح باید کلیات را یعنی متافیزیک را از دل تجربه بدست آوریم و این کلی گرائی زیر مجموعه تجربه گرائی می باشد ، از منادیان این نگرش لاک و بعد از آن هیوم و بالاخره آکوست کنت و ماخ بودند،آنچه آنها می گفتند این بود که معرفت فقط جزئی نگری است،که باید قابل مشاهده باشد و به طور کلی چیزی که در حوزه تجربه و مشاهده در نمی آید نباید در قلمرو دانش آورد .

یعنی می خواستند با یک رکن یعنی تجربه به نظریه برسند و کل جهان را توضیح دهند ،این نگرش ممکن بود برای بعضی از شاخه های «ساینس» جوابگو باشد مثلاً علم تشریح بدن با مطالعه بعضی از گیاهان و جانوران حتی در مورد بعضی از مواردی که با مواد مواجه بودند مثل علم شیمی اما در حوزه سایر علوم که احتیاج به نظریه پردازی داشت مثل دیرینه شناسی اعم از زیست و زمین شناسی و فیزیک با مشکل جدی مواجه می شد .

 در حوزه فیزیک مشکلی که بروز کرد با توجه به جدولی که مندلیف برای عناصر تهیه کرده بود و ترتیب و نظم عناصر و کشف تعدادی از عناصر بر آن پایه،ایده اتم ها توسط بولتزمن ارائه شده بود گرچه اتم ها وجودشان از لحاظ تجربی و مشاهده ای تأیید نشده بود لاجرم بر اساس یک اصل متافیزیکی ارائه می شد و ماخ با آن مشکل داشت و ایده اتمی را نمی پذیرفت و همین منجر به خودکشی بولتزمن شد و بعدها با آزمایش بروانی و امثال آن پی به وجود اتم ها بردند.

 دانشمندان فیزیک چون انیشتین و هایزنبرگ گرچه در پاره ای از عمر خود بدین ایده معتقد بودند ولی بعدها متوجه شدند که با پایبندی به این مسئله هیچگاه فیزیک پیش نخواهد رفت و نمی شود یک رکن را فدای یک رکن دیگر نمود حتی در ایده های دیگری مثل تکامل در زیست که قابل تجربه و مشاهده در آزمایشگاه نبود صرفاً یک ایده متافیزیکی ارتباطی را بین یک سری گزاره برقرار می کند که قابل تجربه عینی و تجربی نیست و حتی در دیرینه شناسی ، زمین شناسی و غیره ، پس وجود رکن متافیزیک در نظریه پردازی امری مهم و قابل توجه بود نه بسان گذشته که رکن تجربه را فدای متافیزیک نه به مانند روزگار ماخ که رکن متافیزیک را فدای تجربه گرائی کنند هیچ کدام قابل دفاع نبود .

و همچنین درباره رکن ریاضی ، اگر تجربه گرائی را فدای ریاضیات کنند که در دوره معاصر اگر تجربه ای مدلسازی ریاضی نشود در قلمرو ساینس محسوب نمی شود و یا بالعکس که ریاضیات را فدای تجربه گرائی کنند که در روزگار معاصر تعدادی از ایده ها به آن دچار شده اند با مذاق دانشمندان ساینس خیلی سازگار نیست ،حال سوال اینجاست که می شود رکن متافیزیکی و رکن ریاضیات را با هم متحد کرد،همان طور که می دانیم برای بسیاری از ایده های ریاضیات هم رکن های متافیزیکی غیر قابل اثبات در ریاضیات وجود دارد که این مسئله را با مشکل مواجه می کند .

مثلاً اصولی موسوم به اصول اقلیدس مثلاً دو خط موازی یکدیگر را تا بی نهایت قطع نمی کنند،همه بدین مسئله اذعان دارند که این مسئله یک مسئله صرفاً متافیزیکی است که مبنای هندسه مسطحه است، که نمی شود از ریاضیات آن را اثبات کرد و بالعکس بسیاری از مسائل متافیزیکی وجود دارد که اثباتی در قلمرو ریاضیات و حتی تجربی ندارد مثلاً مسئله آزادی برای انسان ، آیا در طبیعت قابل اثبات است،می شود از حوزه فیزیک و ماده به آن رسید از خاک ،هوایا هر چیز دیگر ،یا می شود ادله ریاضی برای اثبات آن اقامه کرد اما مفهومی است که همه بر وجود آن متفق القول هستند و آن را از لازمه هر انسانی می دانند آیا می شود گفت که چون آزادی در آزمایشگاه مشاهده نشده پس وجود ندارد ،و یا مفهومی ندارد؟ و یا چون در ریاضیات چون مدلسازی نشده علمی نیست؟

 پس با این توضیحات متوجه می شویم که ساینس و علوم بر اساس سه رکن مستقل از هم یعنی:

 1-رکن مشاهده و تجربه

 2-رکن متافیزیک

3-رکن ریاضیات

 استوار شده و هر ایده ای که یکی از ارکان را نادیده بگیرد در حوزه علوم و ساینس قرار نمی گیرد ،حالا با این محک وارد ایدئولوژی ها و مکاتب می شویم،قبل از این خاطر نشان می کنیم که «حوزه ساینس» حوزه ای است که رئالیستی و واقعیت گراست و فقط و فقط در هستی صحبت می کند و آنچه الان هست از لحاظ مادی و فلسفه ای بر آن استوار نیست که بخواهد از قبل از ظهور ماده یا بعد از آن یا هدف و غایت آن سخنی بگوید و هر گونه اظهار نظری در این باره اظهار نظر فلسفی است نه علمی از نوع ساینس.

 

 

اما ایده هایی چون ماتریالیسم و ایده آلیسم  همان طور که می دانیم  از نوع فلسفه است و ایدئولوژی، و هر مکتبی یا ایدئولوژی، که یکی از سه رکن ساینس را مختل  کند و یا در نظر نداشته باشد مشخص است که ایدئولوژی مطلوبی  نمی تواند باشدئ

همانطور که گفتیم ما می توانیم از «ساینس» به معنای محک استفاده کنیم چرا که جزءِ علوم دقیقه محسوب می شود و محک ارزش یک ایدئولوژی را فقط مشخص می کند ، ایدئولوژی نمی دهد

  با این روش شناخت و این محک وارد فلسفه ماتریالیسم می شویم :

 مکتب ماتريالیسم مکتبی است که عنوان می دارد که ابتدا ماده بوده و از ماده ذهن و شعور به وجود آمده است این ایده کاملاً فلسفی است چرا که اصلاً شهود و نظریه «ساینسی» و تجربی بر این مسئله استوار نیست و یک ایده متافیزیکی صرف است ،مکتب ماتريالیسم عنوان می کند که ماده ازلی و ابدی است همیشه بوده و همیشه خواهد بود ، این هم مسئله ای صرفاً متافیزیکی است چرا که همان طور که گفتیم «ساینس» در آنچه هست حرف برای گفتن دارد درباره قبل و بعد ماده حرفی برای گفتن ندارد پس این ادعا هم در قلمرو «ساینس» قرار نمی گیرد ئ

 «ساینس» می گوید که ماده حادث است و این با قول ماتريالیسم جور در نمی آید و در انفجار بیگ بنگ به وجود آمده و قبل این انفجار فضا-زمان و ماده ای وجود ندارد .

 ماتريالیسم می گوید که اصل تغییر بر همه نهادهای هستی سیطره دارد و همه چیز در حال تغییر است،«ساینس» عنوان می دارد که بسیاری از چیزهای طبیعیی قابل تغییر نیستند نظیر لپتون ها یا قوانین موجود در طبیعت و ثابت های طبیعت .

ماتريالیسم قائل به وجود جهان های موازی است که اصل وجود انسان را در قالب آن محو کند در صورتی که در «ساینس» از لحاظ تجربی بدان نرسیده ایم و صرفاً یک ادعای فلسفی است .

گروهی از ماتريالیست ها کلا متافیزیک را نفی می کنند واین  کلاً خلاف روش و ادعا و منش آنها می باشد چرا که اولاً یکسری از ادعاهای آنها جنبه متافیزیکی صرف دارد و ثانیاً با اصل «ساینس» در تضاد است

 و اما ایده آلیسم :

 در مکتب ایده آلیسم ادعا می کند که اول ذهن وجود داشته و سپس ماده از ذهن ساخته شده است ،این یک ادعای صرفاً فلسفی است چرا که در آزمایشگاه مورد تجربه قرار نگرفته است ،همه کائناتت دارای شعور هستند این هم ایده ای فلسفی و غیرقابل تجربه و شهود آزمایشگاهی و اثبات ریاضی است .

 آیا طبق نظریه ایده آلیستی جهان که یکسره ذهن و اطلاعات است باید پرسیده شود ذهن چه کسی و اطلاعات وقتی شعوری برای درکش نباشد آیا معنی پیدا می کند، فرض کنید کامپیوتری کوانتمی در اختیار داریم و این کامپیوتر مملو از اطلاعات و صفرها و یک ها و کدهایی است و فرض کنیم می تواند این اطلاعات را پردازش هم بکند،در ایده ایده آلیسم متذکر می شویم که جهان یک ابر رایانه بزرگ است که حجم عظیمی از اطلاعات را پردازش می کند ،آیا این رایانه برنامه ریزی شده است یا خودش خودبخود برنامه ریزی می شود،آیا پردازش اطلاعات یک اصل probability است یا possibility  یعنی این پردازش از قبل مشخص است که باید به کجا منجر شود مثلاً یک عدد بدهد یا یک محصول یا نه هر چه پیش آید خوش آید می باشد ، سخت افزار این پردازشگر چیست؟آیا می شود اول نرم افزار وجود داشته باشد و این نرم افزار سخت افزار بیافریند . اطلاعات از کجا پدید آمده است؟آیا این ایده ها در آزمایشگاه قابل ردیابی است؟یا صرفاً یک ایده متافیزیکی است؟در این مکتب جهان خارجی وجود دارد ؟باید چه چیز ادراک شود تا وجود نداشته باشد؟اگر چیزی ادراک نشود آیا وجود دارد؟ و هزاران سوال و چرائی که قابل ردیابی تجربی و آزمایشگاهی نیست و ذهن گرائی صرف و متافیزیک خالص است .

خوب پس با محکی رئالیستی «ساینس» نظری قابل قبول تلقی نمی شود، اینجا یک برخورد دیگری هم داریم مراوده دو رکن از سه رکن یعنی متافیزیک و ریاضیات ، آیا این دو ترکیب ترکیبی رئالیستی بدست می دهد ، ایده ها ، ایده های متافیزیکی با اثباتها و الگوریتم های ریاضی و منطقی که نمودی در آزمایشگاه نداشته باشند،بالتبع در حوزه «ساینس» قرار نمی گیرند و به نظر به رکن ریاضیات نزدیکترند ،اگر در آزمایشگاه هم تجربه شوند آنگاه در زمره ساینس قرار می گیرند .

حال سوال اینجاست که آیا می شود حوزه آزمایشگاه و تجربه را  در حوزه اطلاعات صرف وارد کنیم .؟

 سوال دیگر که مطرح است باید ببینیم  اطلاعات بین این سه رکن معرفی شده یعنی متافیزیک،ریاضیات و تجربه و مشاهده ، در کدام حوزه قرار می گیرد ؟

اطلاعات یعنی آگاهی و آگاهی یعنی ادراک توسط شعور،حوزه آگاهی در کدام یک از سه رکن واقع است ،آیا در زمره متافیزیک است یا در حوزه ریاضیات است یا در حوزه آزمایش و تجربه و نمود حسی ، گوئی این سوال نوعی سفسطه است چرا که این سه رکن توأم با یکدیگر وقتی که برای انسان معنی پیدا می کند که از آنها آگاهی داشته باشد مادامی که انسان وجود ندارد آیا رکن ریاضیات وجود دارد ؟آیا رکن شهود و تجربه و نمود حسی وجود دارد؟آیا متافیزیک وجود دارد؟اگر انسانی نباشد بله جهانی وجود دارد که قابل محاسبه هست ولی محاسبه گری نیست پس انسان صرفاً کاشف این آگاهی است نه سازنده آگاهی مانند رادیو که صرفاً آشکارساز امواج رادیوئی است نه سازنده آن،ممکن است هزاران هزار سیگنال رادیوئی از بدو خلقت وجود داشته و دارند که توسط رادیوئی کشف نشده اند و اصل وجود نداشتن رادیو حاکی ازعدم وجود امواج الکترومغناطیس  نیست پس می توانیم بگوئیم در فرض عدم حضور انسان اطلاعات وجود دارد و سنن و قوانین بر جهان مستولی است چه انسان آنها را کشف بکند چه کشف نکند ،سالهای سال انسان از وجود جاذبه بی اطلاع بود و آگاهی نداشت ،آیا جاذبه وجود نداشت ؟حال دوباره سوال می کنیم اطلاعات یعنی چه؟

 صرف دانستن انسان، یا نه، چیزی که انسان می تواند کشف کند و آشکارسازی کند هر چند هنوز هم موفق نشده باشد در زمره این آگاهی قرار می گیرد،اطلاعات  بدین تعریف یعنی چیزی که انسان می تواند آن را در حوزۀ «ساینس» وارد کند هر چند هنوز نکرده باشد . با این تعریف باز هم اصالت با انسان است یا با اطلاعات؟

مثلاً بگوئیم امواج رادیوئی چیست؟ امواجی که توان ردیابی و آشکارسازی آن توسط رادیو وجود دارد هر چند هنوز ردیابی نشده باشند ،در اینجا اصالت با امواج است یا با رادیو ، به نظر در اینجا از گونه ای خاص از امواج صحبت به میان می آید که قابلیت آشکارسازی توسط رادیو را دارند همه از یک سنخند،پس با این تفسیر می توان گفت اطلاعات مجموعه مفاهیمی است که انسان می تواند آن را در حوزه «ساینس» وارد کند یعنی دارای آن سه رکن هستند هر چند هنوز قرار نگرفته باشند آیا این اطلاعات ذهنی است؟

چرا ذهنی باشد ذهنی بودن یعنی چه؟ یعنی در قلمرو ریاضیات صرف یا متافیزیک صرف است؟ خیر این با «ساینس» جور نمی آید؟ چیزی است که قابل حس است و آزمایش و تجربه؟ پس نظریه اطلاعات مجموعه آگاهی که می تواند در زمره ساینس قرار بگیرد یعنی هم سنخ با ساینس است با همان ارکان ساینس ، آیا این آگاهی عین وجود است یا به عبارتی این آگاهی عین جهان و کیهان است؟

یعنی جهان حاوی موادی است که بین آنها قوانینی برقرار است که طبق اسلوب ریاضی قابل پردازش است که انسان می تواند بدان اشراف پیدا کند یعنی این یک خاصیتی است که در بین مواد در جهان قرار دارد، که اینگونه است ، چگونه بگوئیم آگاهی عین وجود است؟ نه اطلاعات با تعریفی که ارائه دادیم یکی از خواص وجود است نه اینکه عین وجود باشد مثل اینکه بگوئیم از خواص امواج الکترومغناطیس این است که این امواج سرعتشان برابر سرعت نور است پس حالا بگوئیم این امواج عین سرعت نور است ، از نظر منطقی معنی ندارد ؟یعنی چه؟ پس این حرف ایده آلیستی که آگاهی عین وجود است حرفی بدون اساس و غیرمنطقی است

یا در این نظریه اطلاعات عنوان شود که جهان یک تک اندام وار زنده است و شعور دارد؟این یعنی چه؟ صرف اینکه موج الکترومغناطیسی توسط رادیو آشکار می شود آیا حاکی از آن است که کل موج الکترومغناطیسی مثل رادیو است اصلا چه ربطی دارد؟ حالا بگوئیم چون جهان هستی حاوی موادی است که بین آنها قوانینی برقرار است که طبق اسلوب ریاضی توسط انسان قابل پردازش است بگوئیم پس در کل جهان هستی مثل انسان است ،شعور دارد،زنده است؟خیلی حرف غیرمنطقی و غیر علمی است پس تا به حال با محکی که داشتیم دو ایده و در ایدئولوژی یعنی ماتريالیست و ایده آلیست مورد نقد قرار گیرد و ارزیابی مثبتی پیرامون آنها صورت نپذیرفت

 

 

اما محک رآلیستی ساینس به کتب آسمانی :

آیا می شود ساینس را محک کتب آسمانی قرار داد؟ برای پاسخ به این پرسش همان طور که می دانیم ساینس دارای سه رکن است است مشاهده و تجربه،متافیزیک (اصول کلی حاکم بر نظریه) رکن ریاضیات و مشاهده شد که در دو فلسفه بزرگ که معمولاً سایر حکمت ها از آنها منشعب می شود یعنی ماتريالیسم و ایده آلیسم در ارکانی از این رکنها ضعیف بوده لذا در محک رآلیستی مثبت ارزیابی نمی شوند .

 اما در نگاه به ادیان و کتب آسمانی نظیر قرآن کریم که کتاب مقدس مسلمین جهان محسوب می شود و قریب به یک میلیارد نفر بدان معتقد و پایبندند،حالا می خواهیم ببینیم با محک زدن ساینس با آن به چه نتیجه ای می رسیم ،همان طور که می دانیم و گفته شد یک ایدئولوژی چه فلسفی چه دینی ، قصری مجلل از « از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر» بنا می کند و همه ارکان زندگی را توضیح می دهد و اهداف و باید و نبایدها را مشخص می کند و فقط ساینس بخش کوچکی از آن یعنی هستی شناسی را توضیح می دهد و از آنجا که ساینس علمی دقیق ولی محدود است اگر با آن ایدوئولوژی تناسب داشت می توان گفت که آن ایدئولوژی ممکن است برای سایر ارکان و توضیحات هم که در این قلمرو نیست کارگر و کاراست و قابل توجه ارزیابی شود والا نه پس ما باید ارکان ساینس را در قرآن کریم مورد ارزیابی علمی قرار دهیم یکی از ارکان ساینس رکن ریاضیات است ببینیم اگر قرآن کریم قرار شد ایدوئولوژی باشد در این رکن ساینس چگونه وارد می شود به آیاتی چند در این زمینه اشاره می کنیم :

« هو الذی جعل الشمس ضیاءِ و القمر نورا و قدره منازل لتعلموا عدد السنین و الحساب ما خلق الله ذلک الا بالحق یفصل الایات لقوم یعلمون»

اوست آنکه خورشید را درخشان و ماه را تابان قرار داد و اندازه حرکت ماه را در منازلی معین کرد تا شمار سالها و حساب را بدانید اینها را خدا جز به حق نیافرید . خداوند آیاتش را برای مردم دانشمند تحلیل وتفصیل می دهد .

در این آیات اولاً اشاره بدان شده که ریشه ریاضیات محاسباتی و نجوم محاسباتی در نگرش و اندازه گیری چگونگی حرکت اجرام سماوی چون خورشید و ماه است و ریشه ای طبیعی دارد و خداوند با قرار دادن نظم و ترتیب در حرکت اجرام سماوی ،این امکان را به انسان داده که آنها را حوزۀ ساینس وارد سازد و در فراز « ما خلق الله ذلک الا بالحق» گوئی در حوزه علوم دقیقه قرار گرفتن این امور حکایت از خلقت آنها بر اساس حق را دارد ،یعنی نشانه حق بودن در ارکان طبیعت این است که در زمره ساینس قرار می گیرد و جالب است که بدانیم نظام عشر عشری ، ده دهی از حرکت های منظم ماه در طول سی شب نظم گرفت که البته تعدادی از این ماهها سی روزه بودند که زوج بود و تعدادی بیست و نه روزه بودند که فرد بودند

« والفجر و لیالٍ عشر، والشفع و الوتر»

 قسم به فجر و شب های دهگانه به زوج و فردو قسم به شب که سپری می شود،

 در جایگاه های مختلف از حق صحبت شده مثلاً

 « خلق الله سماوات و الارض بالحق ان فی ذلک لایة للمومنین » (44/29)

خداوند آسمان و زمین را بر اساس حق آفرید و در آن نشانه ای برای کسانی است که ایمان دارند ،

  اگر این آیه را بر اساس آیه بالا تفسیر و معنی کنیم ، خداوند آسمان و زمین را بر اساس علوم دقیقه و حساب و کتاب آفریده است و آن را در حوزه ساینس قرار داد و این نشانه برای کسانی است که به این امر ایمان دارند یا در جای دیگری می فرماید:

 « الله الذی انزل الکتاب بالحق و المیزان » (17/43)

و او خدائی است که کتاب «قانون» را بر اساس حساب و میزان «معادلات» فرو فرستاد «میزان» در تعبیر لغوی یعنی معادله و یا نظیر آن میزان به معنی ترازو به صورت قسطاس بیان می شود

باز می گردیم به تعابیر ریاضیات در قرآن:

«الشمس و القمر بحُسبان ، والنجم و الشجر یسجدان والسماءِ رفعها و وضع المیزان» «67،5،55»

خورشید و ماه بر اساس محاسبات و ریاضی هستند و بوته ها و گیاهان مطیع قوانین اویند و آسمان را بر افراشت و در آن نظم و قانون و معادلات دقیقی وضع نمود»

یعنی آسمان را بر اساس معادلات و محاسبات و ریاضیات دقیقی بر افراشت پس میزان همان قانون طبیعت و معادلات مبتنی بر آن است . «یسجد»  به معنای تابع و مطیع محض بودن است ، مثلاً در جایی می فرماید:

« و لله یسجد من فی السموات و الارض طوعاً و کرها» (15/13)

یعنی هر آنچه در آسمان و زمین است چه بخواهد چه نخواهد تابع قوانین و سنن الهی است .

و یا « ولله یسجد ما فی السموات و ما فی الارض من دابة و الملائکة و هم لا یستکبرون»(49/16)

«پس هر آنچه در آسمانها و زمین از جنبنده و ملائکه است همه و همه مطیع فرمان و قوانین اویند و نمی توانند از آن عدول کنند»

«الم تر ان الله یسجد له من فی السموات و من فی الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال والشجر و الدواب و کثیر من الناس» « 18/32»

آیا نمی بینی هر آنچه در آسمانها و زمین است از ماه و خورشید گرفته تا کوه های و درختان و جنبندگان و اکثر مردم تابع و مطیع فرمان و قوانین الهی هستند

« لَقد اَحْصٰیتُهم وَعَدَّهُم عَدَّاً» (94/19)

بدرستی که بر اساس حساب و کتاب و محاسبات هستند ، آنچنان دقیق که می شود برای آنها عدد قائل شد

*واحصی کُلَّ شی عدداً (28/72)

هر شی را چنان با حساب و کتاب آفرید که با محاسبات عددی تطابق پیدا می کند

*انا کل شی خلقناه بقدرٍ (49/54)

ما همه اشیاء و ذرات را باندازه «با حساب و کتاب» بیافریدیم

*الذی خلق فسوی والذی قدر فهدیٰ ( 3،2/87)

او خدائی است که اول جهان را بیافرید و بعد بدان شکل و حالت داد و او کسی است که اول محاسبات و قوانین آن را معین کرد پس آن را بدان قوانین هدایت نمود

*کل شی عنده بمقدار (8/13)

هر چیز و هر ذره در نزد او به مقدار است و نظم و حساب و کتاب معینی دارد

*خلق کل شی فقدرهُ تقدیراً (2/25)

تمام اشیاء چنان بر اساس مقدار و حساب و کتاب خلق کرده که نمی توانی تصور کنی

*و کان امر الله قدراً مقدوراً (38/33)

امر خدا آنچنان حساب و کتابی دارد که برایتان قابل تصور نیست

«قد جعل الله لکل شیٍ قدراً» (3/65)

و خداست که برای تمام اشیاء و ذرات عالم ،میزان و اندازه و مقدار قرار داد

آنچه از آیات بالا بدست می آید در قرآن کریم اشاره شده که خلقت خداوند بر اساس محاسبات و حساب و کتاب و معادلات ریاضی است به طوری که قابل احصا و محاسبه و تعیین مقدار عددی برای هر چیز است برای فضا-زمان ،ذرات،انرژی همه چیز دارای مقدار و عدد است پس رکن ریاضیات در این کتاب آسمانی بدان تاکید بسیار شده و یکی از ارکان خلقت را ریاضیات و محاسبات و معادلات می داند اما رکن دیگر ساینس یعنی تجربه و مشاهده را مورد ارزیابی قرار می دهیم ، قرآن کریم در جای جای آیات خود به مشاهده و تجربه در طبیعت فرمان می دهد و اندیشه بشر را به مشاهده سوق می دهد از جمله آیات

« افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت و الی السماءِ کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت * و الی الارض کیف سطحت * فذکر انما انت مذکر * لست علیهم بمصیطر» غاشیه

آیا در کیفیت خلقت شتر و آناتومی پژوهش نمی کنید؟آیا در اینکه آسمان چگونه برافراشته شده و ساختار کیهان پژوهش و دقت نمی کنید؟ آیا در ساختار کوهها و چگونگی استوار شدن آنها پژوهش نمی کنید؟آیا در زمین و اینکه چگونه دارای سطح شده پژوهش و دقت نمی کنید؟ «ای پیامبر! فقط برای مردم اینگونه امر را درس بده وذکر کن وآنها را به قبول چیزی به بدون دلیل و پژوهش مجبور نکن؟

در این آیات قرآن کریم به صراحت دستور به پژوهش و آزمایش در زیست شناسی ، دستور پژوهش و آزمایش در کیهان شناسی ، دستور پژوهش و آزمایش در زمین شناسی و دستور پژوهش و آزمایش در دینامیک سیارات را عنوان می دارد و به پیامبرش گوشزد می کند که فقط این مسایل را درس  بده و بگوکه خودشان مشاهده کنند و به امری آنها را مجبور نکن که بدون دلیل چیزی را بپذیرند

*«اَولم ینظروا فی الملکوت السماوات و الارض و ما خلق الله من شی» (185/7)

آیا در حقیقت آسمانها و زمین و هر آنچه خدای سبحان آفریده پژوهش (رصد،آزمایش،دقت) نمی کنید .

*«الذی خلق سبع سموات طباقاً ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت،فارجع البصر هل تری من فطور* ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئاً و هو حسیر»(4/67)

خدای کسی است که هفت آسمان را چون طبقاتی بیافرید پس پژوهش و رصد کن ببین آیا در خلق خدای رحمان تفاوت و بی نظمی مشاهده می کنی؟نه برگرد و دوباره محاسباتت را انجام بده دوباره رصد کن دوباره مشاهده کن دوباره از اول پژوهش را دنبال کن ببین ناهماهنگی و بی نظمی را مشاهده می کنی ؟دوباره همه چیز را طبق محاسبات و قواعد خواهی یافت .

«و آیة لهم انا حملنا ذریتهم فی الفلک المشحون * و خلقنا لهم من مثله ما یرکبون * و ان نشا نغرقهم فلا صریخ لهم و لا هم ینقذون ، الا رحمة منا و متاعاً الی حین » (یس 41،42،43،44)

و از جمله نشانه های او این است که ما نیاکان شما را بر سفینه ای مملو از اشیاء «یعنی زمین» سوار کردیم و برای شما هم مثل آن خلق کردیم و سوار نمودیم و اگر بخواهیم و اراده ما تعلق گیرد از مدارش خارجش می کنیم و هیچ کس نمی تواند به فریاد شما برسد و هیچ کس نمی تواند شما را نجات دهد مگر آنکه رحمتی از جانب ما شامل شما شود و به شما رحم کنیم »

پس در قرآن کریم رکن دوم یعنی مشاهده و تجربه را مورد توجه ویژه قرار داده و امر به آن را مسیر راه خدا جویان می داند .

و اما رکن متافیزیک حاکم بر قرآن ،متافیزیک حاکم بر قرآن که در حوزه ساینس وارد می شود متافیزیکی است که جنبه تحمیل نظریه خاصی را ندارد بلکه آن را بر عهده خود انسان گذاشته و هر آنچه  که انسان برای ساخت و پرداخته به رسمیت می شناسد

«الذی خلق سبع سموات طباقاً ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت ،فارجع البصر هل تری من فطور*ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئاً و هو حسیر» (4/67)

چنانچه در آیه فوق مشاهده می شود خداوند سبحان امر به انسان می کند که به خلقت آسمانها و کیهان نگاه کن اگر تو از هر منظری نگاه کنی تفاوتی نمی کند ،تمام نظریات بر اساس محاسبات و ریاضیات بوده و حاکی از نظم و میزان در ساختار جهان است و خداوند امر می کند که ای انسان اگر فکر می کنی که محاسباتت درست نبوده دوباره نگاه کن و دوباره محاسبات را استوار کن ببین که تمام کیهان بر اساس حق است که منظور بر اساس ریاضیات و معادلات دقیق تنظیم شده است و در سوره غاشیه می فرماید :«فَذَکِّر اِنَمٰا اَنْتَ مُذَکِّر ، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیٖطِرْ ، می فرماید فقط  امر به پژوهش کن و نظریه ای را به آنها تحمیل نکن بگذار خودشان محاسبه و حساب و کتاب کنند و در سوره کهف می فرماید :« فلا تُمٰارِ فیٖهِم اِلّٰا مِرٰاءً وَلا تَسْتَفْتِ فیٖهِمْ مِنْهُمْ اَحَداً » یعنی اراده خداوند متعال این نیست که در نظریات و محاسبات مردم دخالت کند و بدین لحاظ همان نظریه ای که ظاهراً درست است را و محاسبات درست در می آید را فقط ذکر کن و در این امور هیچ ارجحیتی برای احدی قائل نباش و منتظر امری قدسی نباش خداوند در همین سوره درباره مقدار درنگ اصحاب کهف در غار و تعداد آنها فقط به نقل محاسبات مردم در این امر اکتفا می کند و اشاره می کند با آنکه خدای سبحان از همه بهتر به مدت درنگ آنهاست ولی می فرماید « ثُمَ بَعَثْنٰاهُمْ لِنَعْلَمَ اَیُّ العِزْبَیْنِ اَحْصیٰ لِمٰا لَبِثوا آمدا» ما آنها را برانگیختیم تا مشخص شود کدامیک از افراد بهتر توانسته حساب و کتاب تقویم را نگه دارند و محاسباتشان دقیقتر است و در آیه ای دیگر می فرماید:

« وَ لَبِثُوا فٖی کَهْفِهِم ثَلٰثَ مِائَةِ سِنینَ وازْدٰادُوا یَسعاً ، قُلِ اللهُ اَعلَمُ بِمٰا لَبِثُوا لَه غَیبُ السَمٰواتِ وَ الاَرضِ اَنصِرْبِهِ وَ اَسْمِعْ مٰا لَهُم مِنْ دُونِهٖ مِنْ وَّلِیٍّ وَ لا یُشْرِکُ فی حُکمِهٖ اَحَداً»

می فرماید:عده ای گفتند محاسبه کردند که آنها سیصد سال در غار درنگ کردند و عده ای در محاسبات خود نه سال بدان اضافه کردند البته خداوند مدت درنگ آنها را به دقت می داند چرا که او عالم غیب آسمانها و زمین است و بهترین مشاهده گر که کسی در این رتبه به او نمی رسد .»

پس در نگاه قرآن از بعد متافیزیکی و نظریه پردازی «ساینس» سیره قرآن کریم همان سیره ظاهر است که مردم از روی علم و محاسبات خود به آن رسیده اند و هیچ گاه در هیچ جای قرآن نظر خود را در این خصوص تحمیل نمی کند و از پیامبر هم خواسته که فقط امر به پژوهش و مشاهده کند و از تحمیل نظر خود بدون دلیل و برهان پرهیز کند .

و جالب آنکه تنها راه پژوهش و مشاهده را در حوزه ساینس را مشاهده تجربی می داند و خاطر نشان می کند « وَ لٰا تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الفُوادَ کُلُّ اوُلئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسئولاً» (36/17) »از آنچه بدان علم نداری پیروی مکن و روی آن توقف نکن (وبیهوده سنگ نظریه ای را به سینه نزن) بدرستی که گوش و چشم و دلت هر کدام مسول آن هستند که برای رسیدن به حقیقت پژوهش کنند»

و در جای دیگر می فرماید :«وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الاَبْصٰارَ والْاَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونْ»(78/16)

برای شما دو گوش و دو چشم و افئده قرار دادیم (که با آن پژوهش کنید)شاید که شکرگذار باشید

پس قرآن به طور صریح در آیات متعدد از سه رکن ساینس صحبت کرده و هم رکن ریاضیات و هم رکن مشاهده و حتی ابزار مشاهده و هم رکن متافیزیک را مورد ارزیابی قرار داده است و دستور را در پژوهش جهان و رسیدن به این ساینس در هستی ارائه نموده و رسیدن به این ساینس ها را نشان به حق بودن جهان و نشان از نظم حاکم بر آن می داند و تدبیر عزیز حکیم می داند .

پس بدین لحاظ از میان سه مکتب مورد ارزیابی قرار گرفته توسط محک ساینس ، مکتب ماتريالیسم ، ایده آلیسم و مکتب قرآن کریم ، قرآن کریم نسبت به آن دو مکتب فوق الذکر با محک ساینس بهتر هم خوانی داشت پس برای کسانی که میان این سه ایدئولوژی متحیرند می توان عنوان نمود که ازمیان این سه مکتب ، مکتب قرآن کریم رئالیسم می باشد و به علوم دقیقه و ساینس انطباق بیشتری دارد پس بدین لحاظ با استفاده از محک ساینس گوهر آن هویدا می شود ، پس می توان گفت که در سایر مسائل که در حوزه ساینس نیز قرار نمی گیرد و قابل مشاهده و تجربه نیست نیز می توان به قول آن استناد کرد و احتیاج به هیچ اثبات فلسفی و عرفانی هم مشاهده نمی شود چرا که با محک ساینس می توان درستی یک مکتب و ایدئولوژی اطمینان پیدا کرد ، حالا که به اطمینان رسیدیم در سایر امور هم حرف و قول آن را حجت قرار می دهیم ، خدا همان کسی است که قرآن معرفی می کند ، معاد همان چیزی است که قرآن بدان اشاره می کند و هر چیز دیگری که در آن ایدئولوژی مطرح می شود همان است که بیان شده است.

شهرری....تابستان 1397...مهدی دانشیار کارشناس ارشد مرکز نجوم وعلوم نوین09303897350...55951286

 


ارسال نظر: