جستجو در وبلاگ

نشر رایگان کتاب

کتاب شما را رایگان چاپ می کنیم

نویسندگان، محققین و اساتید محترم دانشگاهها
«کتاب بنویسید...مجوز با ما...چاپ رایگان با ما...حق تألیف هم بگیرید!»

فیزیک متعالیه


توسط :استاد مهدی دانشیار ریس مرکز نجوم
دسته بندی موضوعی :اخبار تخصصی کتاب
 1397/07/09
 10:13 PM
فیزیک متعالیه

 

فیزیک متعالیه

 

فیزیک از اقسام علوم تجربی محسوب می شود که به چگونگی رفتار مواد و قوانین حاکم برآنهامی پردازد،این علم گسترده عظیمی از معارف تجربی اعم از ساختارهای بزرگ مقیاس ناساختارهای ریز مقیاس را شامل می  شود و متد و روش خاصی در شناخت هستی در پیش میگیرد،در علم فیزیک،پایه عبارت  علمای سلف طبیعیات،علاوه بر کشف قوانین و سنن جاری در جهان زمینه پیش بینی های طبیعی برای آینده و تحلیل و برنامه ریزی برای رسیدن به هدفی مورد نظر قرار میگیرد،اصول فیزیک معاصر بر اساس منطق ریاضیات استوار است،وفیزیکدان با ارائه فرضیه ای درباره چگونگی رفتار مواد با توجه به شهود حسی سعی در فرموله کردن این قوانین نموده تا علاوه بر منطقی کردن این تجربه و سنن به پیشبینی های جریانات آتی یا تعمیم آن همت گمارد،دراین راستا حتی گاهی ریاضیات به مدد فیزیک می آید و در منطق خود جوابهایی را پیش بینی می کند که بعدها فیزیکدان در کاووش در طبیعت بدان دست پیدا می کند،فیزیکدانان معاصر از عصر نیوتون تا به حال تاکید بر آن دارند که زبان طبیعت،زبان ریاضیات و منطق تعلیمی است ،و با درگیرکردن و انطباق طبیعت با جبر و هندسه به کاووشهای علمی خود می پردازند و اکتشافات علمی را به سامان می رسانند ، و حذف ریاضیات از فیزیک به منزله حذف الفبا از شعر است که امری غیرممکن به نظر می رسد .

پس اصل نظریه پردازی ، تجربه ، پیش بینی سه اصل مهم در فیزیک معاصر محسوب می شود که برای توضیح رفتارهای طبیعت لاجرم به در نظر گرفتن آن هستم .

 

با تکامل روزافزون علم بشر، همواره سوالات جدیدی در عرصه های مختلف برای انسان ظهور می کند و بالطبع این تصور حاکم بر علم زمینه به وجود آمدن نظریات جدیدی را فراهم می آورد که سوالاتی را که نظریه قبلی توان پاسخگویی بدان را ندارد فراهم آورد و این نظریه ها لاجرم محاط بر نظریه قبلی نیستند و چه بسا تعاریف آنها از اصول اولیه،کلاً و اساساً با تعاریف و اصول سایر نظریه ها متفاوت باشد و تنها و فقط در پاره ای از مسائل با سایر نظریه ها همخوانی داشته باشند بدین لحاظ نمی توان نظریه ای را بالاتر از نظریه دیگر دانست . بله ،توالی ، زمانی ارائه آنها با یکسری از تجربیات و قدرت پیشبینی در محدوده اثر خود به کار می رود چه بسا قابل تعمیم به مراتب دیگر هستی نیز نباشند ، مثلاً قوانینی که در مکانیک کوانتمی و فیزیک کوانتم حاکم است در حوزه محدود اندازه های پلانک معنا دارد و در محدوده فیزیک کلاسیک فاقد اعتبار است و یانسبت خاص در حوزه سرعتهای نزدیک به سرعت نور کاربرد دارد و در سرعتهای کلاسیک لازم به استفاده از آن نیست ، تعاریفی که از مسائلی چون جرم ،فضا و زمان در هر نظریه ارائه می شود گرچه از نظر لفظی بین همه نظریات مشترک است اما از لحاظ معنی ، متفاوت است لذا همان مفهوم فضا یا زمان یا جرم یا حرکتی که در فیزیک کلاسیک داریم لزوماً همان تعاریف به همان معنی در فیزیک نیست و کوانتم معنی ندارد ، حتی این مفاهیم در مسائل هستی شناسی فلسفی در مکاتب مختلف فلسفی با تعاریف دیگری عنوان می شود که اصلاً با تعاریف فیزیکی تطابق ندارد ، گوئی هر نظریه پرداز چه فیزیکدان چه فیلسوف صرفاً برای اینکه نظریه خود را به کرسی بنشاند ،و کار خود را مثمر ثمر کند لاجرم تعاریف و اصول موضوعه وابسته به نظریه خود را ارائه داده و بر طبق آن تعاریف مسائل مطرح شده و مورد نظر خود را حل می کند

 

 

پس طبق این تعاریف ، چناچه کسی با دانستن اصول موضوعه یک نظریه و تعاریف حاکم بر مفاههیم آن اشراف داشته باشد و با این دانسته ها بدون دانستن اصول موضوعه نظریه دیگر و تعاریف حاکم بر آن به نظریه دیگر ورود پیدا کند در تحلیل مسائل با مشکل جدی مواجه خواهد شد و مسائل غیر قابل حل و غیرمنطقی جلوه می کند مثلاً کسی با اشراف به نظریه مکانیک کلاسیک بدون دانستن اصول موضوعه مکانیک کوانتمی با حساسیت وارد این دو علم شود ، پس به غیر از برداشتهای غلط و نامفهوم چیز دیگری برداشت نخواهد کرد گرچه این دو نظریه در جایگاه خود از قدرت نظری و علمی بالائی برخوردار باشند اما آنچه شایان توجه است با بررسی تمام این نظریه ها ،موارد و اصولی مشابه تعریف می شوند یعنی در همه آنها مساله زمان یا فضا یا جرم یا حرکت و انرژی به نحوی وجود دارد گرچه از نظر مفهوم باهم متفاوتند ولی از نظر ماهوی یک امر کلی مشابه را برای ذهن تداعی می کنند ، وجود چنین امری در نظریه های مختلف گرچه واقعیت وجودی را برملا نمی کند ولی حاکی از حقیقتی در اصل وجودی آن مفاهیم می باشد ولو آنکه تعریف جامعی از آنها ارائه نشده باشد یعنی حقیقتی به نام زمان یا فضا یا جرم یا حرکت و انرژی بر همه ساختارهای نظریه های فیزیک وجود دارد و شکی در وجود آنها در اصل وجود ندارد گرچه از نظر تعریف با یکدیگر متفاوتند ، عده ای از علمای تجربه گرای فیزیک که به کلی گرائی فیزیکی اعتقاد ندارند و فیزیک را ماحصل یک جزء گرائی کور و آزمایشهای بدون هدف دانسته که در راستای آن یکسری اکتشافات ناخواسته به وقوع پیوسته با این کلی گرائی مخالفت می کنند ،ومفاهیم بنیادین چون فضا،زمان،جرم و حرکت و انرژی را صرفاً قراردادهائی می دانند که بشر برای توضیح طبیعت و فهمیدن آن مجبور به وضع آن بوده قلمداد می کنند،که ممکن است ،اصالتی حقیقی نداشته باشد،پس فقدانچنین اصالتی منجر بدان می شود که لاجرم چیستی برای آنها مترتب نشد و تعاریف وجود شناسی در آنها بی پایه و اساس تلقی شود و در این نگرش رسماً،فلسفه ای وابسته به فیزیک ،امری غیرضروری و مضحک به نظر می رسد،این نگرش فیزیک را امری کور قلمداد کرده که حقیقتی بر آن مستولی نیست ،وصرفاً علمی است که جهت توضیح طبیعت و پدیده های طبیعی به وجود آمده و صرفاً نظریه ای عنوان می شود با تجربه به توافق داده می شود و در صورت موافق بودن این نظریه نگه داشته می شود و در غیر این صورت بدور افکنده شده و نظریه ای جدیدتر و جامع تر جایگزین می گردد، در نهایت هیچ نظریه را نمی توان حقیقت برشمرد ،پیروان این نگرش اساساً منکرین دستیابی به حقیقت در عالم هستند،وحقیقت را هرچه که باشد مورد دستیابی توسط انسان نمی دانند ،ومعتقدند که فیزیک فقط و فقط ،تلاشی است برای اینکه ما بتوانیم از طبیعت به نحوی استفاده کنیم و برای این تلاش یکسری مفاهیم لازم است که استفاده می کنیم گرچه حقیقتی نداشته باشند،مثلاًمانند فضای موهومی که در اعداد مختلط در حل پاره ای از مشکلات فیزیک از آن استفاده شده و تعریف می شود،هرچند که اصلاًاین فضا در معنی فیزیک وجود خارجی ندارد،اما در پیش بینی ها از آن استفاده می کنیم


ارسال نظر: