نقد اصولی کتاب سپهر آگاهی دکتر محسن فرشاد
کتاب سپهرآگاهی از جمله کتابهایی است که با رویکردی متفاوت از دکتر محسن فرشاد در سالهای اخیر منتشر شده است. این کتاب در ظاهر با روشی فیزیکی و طبیعی وارد مساله ما ورا والطبیعه شده و شروع به توضیح و تبین آن می کند ، دکتر فرشاد از جمله ویژگی مهمی که در کتابش به چشم می خورد در تعاریف از منابع دسته اول و بدون مناقشه کمک می گیرد و توضیحات خود را برآن استوار می کند که متد در خور تقدیری می باشد.وتا حدودی از فیزیک روز در امری ثبوتی نه اثباتی در مطلوب خود استفاده می نماید.و خواننده غیر متخصص را جذب عبارات دلنشین خطابه ای خود می کند. شگرد دکتر فرشاد در اتصال فیزیک به ماورای فیزیک جالب توجه است که چگونه این دو امر به ظاهر مجزا را با ایده هایی به هم متصل و همراه می شونددکتر فرشاد دارای نظریه ای منحصر به فرد است که در جای جای کتاب به چشم می خورد و خود دکتر بدان اشاره می نماید . وحضور خود اندیشمند به همراه خواننده در کتاب بسیار مطلوب و شایسته است.
از جمله خصایص دکتر فرشاد کلی گویی مطالب فیزیکی وکیهانشناسی و استفاده از این کلی گویی در نتایج مطلوب است که البته با عدم توجه به جزئیات به ظاهر امر مطلوب با آنچه بدان استناد می کند همراهی و هم خوانی دارد از این شگرد اکثر کسانی که نظرات غیر علمی خود را درقالب مسئله ای علمی می خواهند اثابت کنند استفاده می کنند چون خواننده متوجه اشکال و ایراد آنها نمی شود نظیر نظریه زمین تخت ها که سفسطه بازانه در جهت اثبات تخت بودن زمین برخلاف عرف عامه و منطق علمی را دارند
در این خصوص می توان این را گفت که گویی کسی بگوید دو ضرب در دو می شود پنج و بر بعد چهار ضربدر پنج می شود بیست و بر اساس آن یک قصر عظیم از منطق تشکیل می دهد که همه را مبهوت می کند در صورتی که اصول آن از اول مشکل داشته گرچه در ادامه بحثش منطقی باشد
در کتاب سپهر آگاهی دکتر فرشاد مبنای کتاب را بر اصولی هفت گانه گذاشته که به آن اشاره می کنیم:
اصل اول: آگاهی عین وجود است ،بدون آن همه چیز هیچ است،این نخستین سنگ بنای دبستان فلسفی ایده آلیسم است.
اولا دکتر فرشاد در همین ابتدا خود را ایده آلیسم معرفی می کند پس حساب خود را از ماترالیسم که اساس جهان را بر ماده می داند و رئالیسم یا حقیقت گرا که جهان خارج از ذهن را اصیل می داند جدا می کند پس بر اساس این اصل دکتر اصالت را به ذهن می هد وهمه چیز را ذهنی می داند گرچه برای این مدعای خود هیچ دلیل قانع کننده ای اقامه نکرده و به عبارتی خطابه ای بسنده نموده است.
اصل دوم: در اندیشه کل نگر ،جهان یک تن اندام وار زنده است و تولد یافته ورشد وتکامل یافته و دچار تحول و صیرورت و دگر دیسی گشته و سرانجام به پیروی از اصل آنتروپی انرزی خودرا از دست می دهد و دچار مرگ حرارتی می شود
این اصل هم بدون اثبات است و امری ذوقی محسوب می شود و هیچ مبنای قطعی علمی و وحیانی و عقلانی آن را حمایت نمی کند فقط با آوردن الفاظی چون آنتروپی به طرف مخاطب می خواهد اثبات کند که سخنم علمی است در صورتی که هیچ نشان از علم در آن دیده نمی شود
اصل سوم:ذهن و روح انسان ساختار آگاهی اورا تشکیل می دهند که پس از مرگ بدن فیزیکی در فضا- زمان روحی یا به عبارت دیگر در فضا زمان آگاهی به تداوم خود پرداخته و ادامه زیست می هد.
این اصل هم غیر علمی است و جنبه خطا به ای ووهم دارد و دلیلی بر آن اقامه نکرده نه فیزیکی نه فلسفی و فقط به این جمله بسنده کرده است که ذهن وروح که ساختمان آگاهی را تشکیل می دهند از نوع سلول زنده و گوشت و استخوان مادی نیستندبنابر این دلیلی برای از میان رفتن ندارد، اولادر این جمله های ایشان از ماهیت روح وذهن سخن گفته نشده است و ثانیا اگر کسی شکلی ذهنی بیافریند و سپس ان را در ذهنش محو کند این نوعی از بین رفتن نیست برای از بین رفتن چنین برهانی عجیب به نظر می رسدو وقتی تعریفی از روح ارائه نمی دهد چگونه از فضا –زمان روحی صحبت می کند فضا-زمان روحی یعنی چه؟این هم به علم کلام شبیه است تا به چیز دیگر که مسلماتی خاص خود دارد وئ فقط بدرد خود نویسنده می خورد وبس
اصل چهارم:آگاهی دارای ساختار موجی بسیار لطیفی است که مستقل از بدن مادی می زید
آگاهی دارای ساختار موجی است یعنی چه؟موج را چه تعریف می کنند؟ موج انتقال آشفتگی در فضاست؟ آگاهی ساختار موجی دارد یعنی چه؟آگاهی موج است در کدام فضا،اشفتگی محیط است ؟ این اصل اصلا مفهومی ندارد و به توهم بیشتر شبیه است
اصل پنجم آگاهی انسان برعکس کامپیوتر با مرگ فیزیکیش پایان نمیابد و فضا- زمان مستقل روحی یا آگاهی به هستی خود تداوم می بخشد:
برای این اصل هم هیچ دلیل و برهانی اقامه نشده وصرفا جنبه کلامی دارد تا فلسفی وعلمی وقیاس انسان با کامپیوتر هم قیاس مع الفارق است
اصل ششم:تفکر کل نگر،هستی را کل زنده،هوشمند،روبه تکامل می داند خداوند نه تنها شامل کل بلکه فراتر از کل است.
اولا تفکر کل نگر ،تفکر چه کسی است؟ تفکر دینی؟ تفکر فلسفی خاص؟ تفکر ایده آلیست؟ مشخص نیست کدام تفکر و چرا این را بیان می کند؟ گویا همه باید با چشم بسته آن را بپذیرند.منظور از خداوند نه تنها کل بلکه فراتر از کل است یعنی چه ؟آیا آنها جزو خدا هستند یا خدا خالق آنهاست اگر آنها جزو خدا هستند پس قبل از بیگ بنگ کجا بوده اند یعنی خدا بعد بیگ بنگ به وجود آمده خدا جزو دارد؟ قابل تقسیم است؟این اصل مبهم است و تعریف خداشناسی دکتر فرشاد را مشخص نمی کند
اصل هفتم:آگاهی در هستی همان ذهن کیهانی است که مانند ذهن بزرگ برنامه ریز،کد دهنده و سازنده بافت اطلاعاتی کل عالم وجود است
ذهن کیهان یعنی چه؟ از کجا برامده است چه کسی به آن اشاره کرده است؟ این نکات دکتر فرشاد مشابه شعور کیهانی محمد علی طاهری واضع گروه عرفان حلقه می باشد چه اثباتی بر آن دارد؟ اگر آگاهی در هستی همان ذهن کیهانی است پیش از بیگ بنگ که کیهانی نبوده این آگاهی بوده یا نبوده است؟
اگر نبوده پس این آگاهی چیزی مادی است که بعد از ماده حاصل شده که بر خلاف اصل اول دکتر فرشاد است و اگر بوده چرا اسم آن را ذهن کیهانی می گذارید؟دکتر فرشاد دراینجا دچار تردید است
دکتر فرشاد با استناد به هفت اصل بالا که من جمله بی اساس و بی دلیل و بدون اثبات است و به توهم وخیال شباهت دارد عنوان می دارد که نگارنده در طرح قلمرو آگاهی از اندیشه کل نگر پیروی نموده است وبه بر اساس آن اصول به سه سپهر آگاهی اشاره می کند:
الف:سپهر آگاهی نخست : بدن مادی ما
ب:سپهر آگاهی دومی:مطابق با ذهن انسان
ج:سپهر آگاهی سوم مطابق با روح و ساختار روحی انسان
دکتر فرشاد آگاهی های بالاتر از این سه محور را توهم وخیال می داند ولی بدون دلیل و ارائه برهان
و فقط به خاطر اینکه دکتر فرمودند انسان جنبه مادی،ذهنی،و روحی دارد و لاغیر که آگاهی نخست شامل ثروتمندان بی درد و کارگران نگونبخت، و سپهر آگاهی دوم مخصوص اندیشمندان از هر صنف که چیزی بالاتر ازماده هم فکر می کنند و بالاخره سپهر آگاهی سوم مربوط به نوابغ،دارندگان آگاهی کیهانی و پیامبران الوالعزم می باشند و حتما این سه یعنی نوابغ و دارندگان آگاهی کیهانی و پیامبران یک مفهوم دارند دکتر وجه افتراق و اشتراک را مشخص نکرده اند. و عبارت ابهام دارد.چون ایدئولوژی را مشخص می کند مفهوم خدا و پیامبر با عباراتی ابهام آلود قابل پذیرش نیست
دراین کتاب سخن از شعور کیهانی و ذهن کیهانی و آگاهی کیهانی گفته شده و هیچ دلیلی بر وجود وعدم وجود آن ارائه نشده است چگونه ممکن است که علم کیهانشناسی با نظریات متعدد ومتفاوت وبدو ن قطعیت که مسایل یقینی در آن انگشت شمار است و از مقدار ماده درون آن انرژی داخل آن معرفتی وجود ندارد اصول یک ایدئولوژی که شناخت مبانی آن می بایست یقینیات و قطعیات باشد بدست آید و با یکسری گزاره های خطابه ای وو همی ادعای عجیب و ملقمه ای غریب ساخت که نه شباهت به فیزیک دارد نه به فلسفه نه عرفان نه دینی است نه کمونیستی و هیچ مبنای عقلی ومنطقی و علمی نداردادعا های بزرگ کرد .برای بهبود این امر شایسته است که دکتر مبانی اصولی خود را با اقامه دلیل و برهان علمی وفلسفی بنیان بگذارد و به عبارات و گزاره هایی خطابه ای اکتفا نکند پس با اصلاح این اشکالات مبنایی اصول خود را پیش ببرد که یک فلسفه ایده آلیستی بلند را بنیان کند والا این روش به نظر مورد قبول قرار نخواهد گرفت
مهدی دانشیار -شهرری- سیزدهم آبان 1396
مهدی دانشیار مشاور در برگزاری کلاسهای نجوم وستاره شناسی 09393897350-55951286