ینی، ابدی و جاودان است که معجزهای ابدی داشته باشد و قرآن کتاب آسمانی ما مسلمانان همان معجزه ابدی است که قرون و اعصار را درهم شکسته و جسورترین و سرسختترین دشمنان و معارضان خود را از آوردن سورهای همانند سورههایش ناتوان ساخته و آنان را به خاموشی واداشته است. بلاغت و شیوه بیان آن در چنان جایگاهی از زیبایی است که ادبیات عرب هرگز نظیرش را ندیده است. این الگوی بلاغت نه شعر است و نه نثر و بالطبع با کلام بشری تفاوت ماهوی دارد. شعر نیست از آن سبب که فاقد وزن و قافیه و هرگونه تخیل شاعرانه است!مگر نه این است که لازمه شعر اغراق و خیالپردازی است؟!
قرآن، مبرا از هرگونه خیالپردازی است و تنها از حق و واقعیت سخن میگوید و بس. اگر در قرآن با «قصص» مواجه میشویم. این کلمه جمع قصه به معنی داستان خیالی نیست بلکه «قَصَص» بر وزن «عَسَس» به فتح قاف و عین به معنی گزارش حال و سرگذشت واقعی است. قرآن نثر هم نیست زیرا از آهنگ و موسیقی خاصی برخوردار است که در هیچ نثری دیده نشده و نخواهد شد.
هماهنگی لفظ و معنی در این وحی آسمانی به درجهای است که گاهی همچون صخره کوبنده و سهمگین و زمانی نیز بسان آبوهوا، روان و لطیف جلوه میکند. از باب مثال در آیات 10 تا 12 سوره قمر چنین میخوانیم:
"فَدَعٰا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ (10) فَفَتَحْنٰا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمٰاءمُّنْهَمِرٍ (11) وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْمٰاء عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ (12)"
پروردگارش را خواند كه من مغلوب شدم(10)، به داد من برس. پس درهاى آسمان را به آبى ريزان گشوديم(11) و از زمين چشمهها جوشانيديم تا آبِ [زمين و آسمان] براى امرى كه مقدر شده بود به هم پيوستند(12).
سمفونی تولید شده از تکرار حرف «ر» در این آیات، صدای ریزش آب و جریان سیل را تداعی میکند چنانکه گویی رودی خروشان جریان دارد که طغیانگر و ویران کننده است.
یا در سوره التکاثر چنین میخوانیم:
« أَلْهٰكُمُ التَّكَاثُرُ (1) حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقٰابِرَ (2) كَلّٰا سَوْفَ تَعْلَمُونَ (3) ثُمَّ كَلّٰا سَوْفَ تَعْلَمُونَ (4) »
تفاخر در باره فزونی اموال و اولاد و افراد قبیله ،شما را سخت سرگرم و از ياد خداوند غافل کرده است.(1) تا آنجا که به ملاقات (اهل) قبور رفتيد (و به جاي آنکه عبرت گيريد آنجا هم به قبرهاي مردگان خود بر هم مفاخرت کرديد.). (2) نه چنين است، به زودي خواهيد دانست «که پس از مرگ به برزخ چه سختيها در پيش داريد». (3) باز هم چنين نيست، حقا خواهيد دانست «که به قيامت با چه عذابها مواجهيد». (4)
در آیات 1و2 این سوره آیهها کوتاه و ضربهای است که با تکرار حروف «آ»، «ک» و «ر» لحن هراسناک و کوبندهای را تولید میکنند چنانکه گویی بیم دهندهای در جایگاهی بلند ایستاده و بر هوا پرستانِ بیبصیرت که در لبه آتش دوزخ قرار گرفتهاند فریاد میزند تا بخود آیند. در آیات 3 و4 اما، لحن سخن متناسب با پیام تغییر میکند و تکرار « كَلّٰا سَوْفَ تَعْلَمُونَ» تصویری هولناک در ذهن مخاطبان از آینده آنها ترسیم میکند تا زمینه تنبه و تفکرشان را فراهم نموده و به آنان بفهماند که بزودی هوا و هوسی که در جانشان نهادینه شده دامنگیرشان خواهد شد. در حقیقت هدف از تکرار تاکید در انذار و تهدید است.
قرآن خرد آدمی را پرورش میدهد، مشکلات روحی او را چارهجویی و زندگیاش را بر اساس عقل و فطرت الهی بنا میکند. گر چه هدف اصلی قرآن رهانیدن انسان از شقاوت و راهبریش به سعادت ابدی است، بااینحال بیشمارند علما، فلاسفه و شُعرایی که از منبع لایزال آن خوشه چیده و توشه گرفتهاند. حافظ شاعر شیرینسخن ما یکی از همین شُعراست که گفت: «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم». از آنجائی که در این جهان «چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست» معاندینی که اخلاق والای قرآنی را برنتافتند، سرِ ستیز با آن را آغاز کردند و به نقد و تخطئه آن پرداختند تا آن را شبههناک و تردید آمیز جلوه دهند. زهی خیال محال! چرا که اراده الهی بر حفظ و حراست آن تعلق گرفته است. مطلبی که ملّای روم نیز به خوبی در ابیات زیر منعکس نموده است:
تا قيامت باقيش داريم ما
|
|
تو مترس از نسخ دين اي مصطفي
|
اي رسول ما تو جادو نيستي
|
|
صادقي هم خرقۀ موسيستي
|
هست قرآن در كفت همچون عصا
|
|
كفرها را در كِشَد چون اژدها
|
تو اگر در زيرِ خاكي خفتهای
|
|
چون عصايش دان تو آنچه گفتهای
|
گر چه باشي خفته اندر زير خاك
|
|
چون عصا آگه بُوَد آن جانِ پاك
|
در گذشتۀ دور قاضي عبدالجبار همداني متكلّم برجسته معتزلي پارهای از طعن و تعريض معاندين قرآني معاصرش را در كتاب تنزيه القرآن عن المطاعن، مورد نقادي عميق قرارداد و به آنها پاسخهای منطقي داد. ضديت با قرآن به موازات استثمار ممالك اسلامي به وسیله غربيان شدت گرفت، در اين ضديت مستشرقان غربي با غربگرایان شرقي همداستان شدند و به نشر اكاذيب درباره قرآن پرداختند. يكي از اين آثار اهانتبار و آكنده از دروغ و تحريف كتاب بیست و سه سال نوشته علي دشتي است كه توسط علينقي منزوي در اواخر قرن بيستم ميلادي در خارج از ايران چاپ و با شمارگان بالا منتشر شد. خوشبختانه آقاي مصطفي حسيني طباطبايي آن را بدون پاسخ نگذاشت و در كتاب خيانت در گزارش تاريخ، به نقادي آن پرداخت و تناقضات و تحريفاتش را آشكار ساخت. پس از انقلاب اسلامي ايران كه با گسترش اسلام خواهی در جهان همراه بود، گروهي كه خود را روشنفكر ديني مینامیدند و در حقيقت نه روشنفكر به معني واقعي كلمه بودند و نه دغدغه دين داشتند، به بهانه نگاه علمي به قرآن و شريعت سر نا سازگاري را با اين دو آغاز كردند. تا جوانان پرشور ايراني را به شك و ترديد در قرآن و شريعت وادارند و آنان را مجذوب ليبراليسم و فرهنگ غربي كنند.
قافلهسالار اين گروه آقاي عبدالكريم سروش بود كه قرآن و شريعت را آماج حملات خود قرار داده بود. اين شخص كه با نگارش قبض و بسط تئوريك شريعت، از نسبيت معرفتي اسلام سخن گفت و با انتشار صراطهای مستقيم، حقانيت انحصاري اسلام را نفي و از تكثرگرايي ديني دفاع كرد و سرانجام تجربه نبوي را پيش كشيد و قرآن را محصول تجربه ديني پيامبر اسلام (ص) قلمداد نمود. خوشبختانه پژوهشگران برجسته از حوزه و دانشگاه به نقد اين آراء و عقايد پرداختند و حقيقت را براي جوانان ايراني روشن نمودند.
غرض از اين مقدمه، آشنايي با پيشينه آقاي سروش و نوع نگاه او به قرآن است تا بهتر بتوانيم به يكي از شبهات او درباره قرآن و طبيعت پاسخ دهيم. وی در یکی از آثار خود معتقد است كه قرآن آنجا كه از هفتآسمان سخن گفته نظر به نجوم يوناني داشته و از اين نجوم متأثر بوده است. چنين اظهاراتي دالّ بر آن است كه گویندهاش نه با قرآن آشنايي لازم را دارد و نه با نجوم و تاريخ آن. چراکه هفتآسمان قرآني هیچگونه سنخيتي با نُه فلک بطلمیوسی ندارد به این دلیل که اولاً کتاب المجسطی بطلمیوس چند قرن بعد از نزول قرآن یعنی در زمان مأمون عباسی به عربی ترجمه شد و عربستان زمان پیامبر هیچگونه آگاهی ازعلم نجوم نداشت. ثانیاً واژه قرآنی سما به معنی آسمان معادل فلک نیست که قرآن از آن به مدار تعبیر کرده است:
« لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهٰا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهٰارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ »[1]
نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد، و نه شب به روز پيشي جويد و هر كدام در مداری شناورند.
و در جای دیگر میخوانیم:
« وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهٰارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ»[2]
اوست آن كسي كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است. هر كدام از اين دو در مداري [معين] شناورند.
ثالثاً عدد 7 در قرآن در اغلب موارد مبین کثرت و عظمت است مثلاً در آیه 27 از سوره لقمان خداوند چنین میفرماید:
« وَلَوْ أَنَّ مَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللهِ إِنَّ اللهِ عَزِيزٌ حَكِيمٌ »
یعنی اگر درختان زمین همه قلم شوند و دریاها همه جوهر وهفت دریای دیگر بر آن افزوده شود باز شمارکلام الهی افزون از ابزار تحریر است زیرا خداوند آن قدرت بی همتا در علم و حکمت است.
افزون بر اختلافات فوق قرآن در آيات متعددي به هنگام بحث از پدیدههای نجومي مطالبي بيان كرده كه هیچیک با نظام نجومي يونانيِ منسوخشده، همخواني ندارند. از باب مثال میدانیم كه در جهانشناسی ارسطويي كه نظام بطلميوسي نيز متأثر از آن است. همه اجرام فلكي بالاتر از ماه از «كون و فساد» مبري هستند. حالآنکه قرآن در آيات متعدد خود عكس اين موضوع را بيان میکند. مثلاً در سوره تكويرآیات اول ودوم چنين آمده است:
« إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ، وَإِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ »
هنگامیکه خورشيد بیفروغ شود و ستارگان تیره گردند و فروریزند.
اين همان حقيقتي است كه قرنها بعد بهوسیله دانشمندان علوم طبيعي مورد تأييد قرار گرفت. يا در نجوم يوناني زمین مرکز عالم و ثابت انگاشته شده، حالآنکه قرآن از حركت زمين سخن گفته است. مثلاً در آیه 25 از سوره مرسلات «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا» که ترجمه فارسی آن چنین میشود: «مگر زمين را كفات نگردانيديم»
از سوی دیگر لغویون واژه کفات را اینگونه معنی کردهاند؛ حالت پرندهای که با جمع كردن بالهایش با سرعت به پرواز در آمده است. در نتیجه معنی این آیه چنین میشود: «مگر زمین را با سرعت به پرواز در نیاوردیم» كه اشاره به حركت زمين به دور خورشيد و حركات ديگر است كه در زمان نزول قرآن مسلماً كشف نشده بودند. و نیز زمين كفات است از حيث اینکه با سرعت در مدار خود حركت ميكند و در همان حال ساكنان خود را در حال زندگی و مرگ بر پشت خود نگاه ميدارد.
با توجه به مطالب فوق سست بودن شبهات آقای سروش مبرهن می شود.
ما با مسلک فکری نامبرده کاری نداریم لیکن نیک میدانیم که ارائه چنین شبهاتی تلاشی در مسیر مبهم جلوه دادن قران کریم است تلاشی که بسیاری از مستشرقین نیز هم و غم خود را بر آن نهادند و در نهایت سر خورده از آن بیرون آمدند .
از طرف دیگر در حدیث شریفی از امام باقر ) ع( مندرج در کتاب المحاسن چنین میخوانیم: «مَنْ زَعَمَ أَنَ کِتابَ اللّٰـهِ مُبْهَمْ فَقَدْ هَلَکَ و اَهْلَکَ».
یعنی هر کس گمان برد که کتاب خدا مبهم است نه تنها خود را هلاک کرده بلکه موجبات هلاکت دیگران را نیز فراهم می کند.
جعفر آقایانی چاوشي
عضو هیئت علمی دانشگاه صنعتي شريف