سفر آفرینش از نگاه قرآن وسایر ادیان ابراهیمی

مهدی دانشیار

دانشگاه صنعتی خواجه نصیر الدین طوسی/مرکز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظیم علیه السلام

 

                                                       

آفرینش و خلقت  جهان از جمله مسائلی است که در دوران معاصر چالش های فراوانی را در علم و ایدئولوژی های وابسته بدان بازی می‌کند‌‌، و جواب دادن و تحقیق در زمینه آن می‌توان، منجر به تایید یا رد تعدادی از نظریه ها در فلسفه علم معاصر شود، عده ای از مغرضین به خصوص در ۱۵۰ سال اخیر که نظریه تکاملی داروین  مطرح شد با مقابل قرار دادن این نظریه در برابر دین و علوم وحیانی  و جمع آوری مسائل علمی وتجربی موید آن نظریه ، و به اثبات رسانیدن علمی جنبه های مختلف آن به محدود کردن و مجبور به عقب نشینی کردن علوم وحیانی در مقابل تجربی کردند و عده ای خواسته یا ناخواسته در دام این تفاسیر ناصحیح گرفتار شده و با اصرار بر تفاسیر نادرستی که از متون دینی می‌کنند بر این تضاد قوت می‌بخشند، که در این مقاله به نقد این تحلیل ها خواهیم پرداخت نظرات خلقت گرائی که در غرب در مقابل نظریه تکامل طبیعی قرارداده می شود   بر گرفته از متون تحلیل شده تورات و انجیل است  وهمانند نظریه هیات بطلمیوسی که وارد این دو کتاب شده بود  و موجبات تکفیر بزرگانی چون گالیله را فراهم نمود در دوران معاصر نیز به گونه دیگر قد برافراشته و  با تعابیر دیگری به هدم دین همت گماشته اند، و همان گونه که در دوره رونسانس با تعصب کلیسا در زمین مرکزی بودن و اثبات علمی خورشید مرکزی بودن عملا زمینه جولان ملحدان و از بین رفتن دین فراهم شد در دوران معاصر نیز چنین مساله ای را به گونه دیگر تحمیل به دین می‌کنند و عقاید خرافی و بدور از واقعیت را به نام دین توسعه می‌دهند و دین را در مقابل علم قرار داده تا بار دیگر با غلبه علم ،دین را به فنا دهند، آری ، روزگاری با تعصب بر زمین مرکزی بودن منظومه شمسی ، و هم اینک با نفی مساله تکامل و خلقت تدریجی ، با استناد به کتاب تورات و انجیل ، و شبه مسلمانان غرب زده  و دنباله روی بی عقل و تدبیر ، بدون اینکه متوجه باشند که این تضاد بین تحلیل غلط تورات و انجیل و علم به وجود آمده در یک نزاع سوری شرکت می‌کنند و بدون نگاه به مساله آفرینش در ادیان ، سنگ  تحلیل های غلط کشیشان را به سینه می‌زنند، و آب به آسیاب دشمن می‌ریزند، و بدون تامل و تفکر خود را در گردابی بنیان کن گرفتار می‌سازند، فارغ از اینکه اگر علم حقیقت دارد و دین حقیقت دارد ، دو حقیقت هیچ گاه متضاد هم و مقابل هم نیستند بلکه موید  هم می‌باشند ، آیا مساله ایمان به خدای یکتا و جهان آفرین ، با مساله علمی خورشید مرکزی تنافری دارد؟ پس چرا کلیسا تا مدتها در مقابل این مساله مقاومت کرد و بزرگانی چون برنو در شهر زنده زنده سوزاند، ‌چرا؟ این تعصب کور از کجا ناشی شد؟ آیا این تقابل علم و دین  ، تقابل علم  و کل ادیان بود یا تقابل علم با دین تحریف شده وتحلیل های غلط کلیسا که به نام مسیحیت به جهان معرفی می‌کرد، در کجای قرآن اشاره شده که زمین در مرکز عالم است، و خورشید دور زمین می‌گردد. بلکه از قرائن آیات بر می‌آید که ، همواره از زمین به صورت مَهدی که خوب سواری می‌دهد یاد شده و یا اینکه اشاره بدان می‌کند که کوهها همانند ابرها در حال گذر وسیال هستند اشاره شده، و اساس هیات بطلمیوسی و فلسفه ارسطوئی در قرآن به چالش کشیده شده است و  آیات فراوانی حاکی از این مساله است پس چه دلیلی دارد که مسلمانان به تحلیل های اشتباه کشیشان مسیحی محکوم شوند؟ و یا باصطلاح با یک چوب همه رانده شوند .

در روزگار و دوران معاصر نیز چنین وضعیتی پیش آمده، متفکری به نام داروین در حدود ۱۵۰ سال پیش در طی تحقیقات  مطالعات خود نظریه ای را ارائه داد مبنی بر اینکه می‌توانند تمام موجودات زنده ای که در زمین وجود دارند از یک منشأ سرچشمه گرفته باشند که در طول زمان در طی انتخاب های طبیعی تغییراتی در آنها حاصل شده باشد و این تغییرات منجر به وجود آمدن گونه های مختلف حیاتی اعم از گیاهان تا جانوران روی زمین شده باشد ، و علم زیست شناسی و دیرینه شناسی در طی سالها به عناوین مختلف این نظریه را از لحاظ تجربی مورد محک قرار داد، و به موفقیت های جالبی در اثبات آن دست یافت ، و بعدها علم ژنتیک هم به این زمره اضافه شد،‌ بطوری که نظریه تکامل و زیست شناسی جایگاهی چون مبانی نیوتون در فیزیک کلاسیک به خود اختصاص داد، به طوری که با حذف این نظریه ،‌عملاً کل زیست شناسی تحلیلی با چالش مواجه می‌شود،‌این نظریه در زیست شناسی به حدی جا افتاده که ، خورشید مرکزی در نجوم،‌جایگاه خود را بدست آورده، ‌ولی متاسفانه دوباره  کلیسا که منادی جمود و رکود در جامعه است با تحلیل های غلط دوباره ایمان خود را به خدایی مسیح دچار تزلزل می‌دید، به مقابله با آن پرداخت و عملاً ایمان را در مقابل این نظریه گذاشت،‌ به طوری که بهترین حربه را به ماتریالیست ها تقدیم کرد چرا که در مقابل بدیهیات، ایستاده بود، و هر قدر بر این مغالطه اصرار کند، ایمان مردم را بیش از پیش ویران می‌کند، تا شاهد ویرانی کاخ دین و آبادی کاخ لاادری گری و الحاد شود .

ما دراین مقاله با بررسی آفرینش در تورات وانجیل و مقایسه آن با قرآن کریم به این نکته می پردازیم که روند آفرینش در قرآن کریم با آنچه در کتب عهد قدیم موجود است تفاوت اساسی ندارد گرچه از نظر تحلیلی تفاوت بنیادین دیده می شود وگرچه نظریه تکاملی هم از جمله نظریاتی است که نظرات دیگری هم در عدم وجود آن ابراز شده وبزرگانی چون فرد هویل آن را به باد انتقاد می گیرد ولی در عین حال در صورتی هم که نظر درستی باشد با منطق آفرینشی که در قرآن وادیان ابراهیمی البته با تحلیل درست وفارغ از جمود کلیسایی وجود دارد تنافر وتضادی بنیادین ندارد بلکه در آیاتی موید آن است.

 

 

 

 

آفرینش در کتاب عهد قدیم وجدید(تورات وانجیل) :‌

 در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید.

 و زمین تهی و بایر بود و تاریکی بر روی لجه و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت.

 و خدا گفت: “روشنایی بشود.” و روشنایی شد.

 و خدا روشنایی را دید که نیکوست و خدا روشنایی را از تاریکی جدا ساخت.

 و خدا روشنایی را روز نامید و تاریکی را شب نامید. و شام بود و صبح بود روزی اول.

 و خدا گفت: “فلکی باشد در میان آبها و آبها را از آبها جدا کند.”

 و خدا فلک را بساخت و آبهای زیر فلک را از آبهای بالای فلک جدا کرد. و چنین شد.

 و خدا فلک را آسمان نامید. و شام بود و صبح بود روزی دوم.

 و خدا گفت: “آبهای زیر آسمان در یکجا جمع شود و خشکی ظاهر گردد.” و چنین شد.

  و خدا خشکی را زمین نامید و اجتماع آبها را دریا نامید. و خدا دید که نیکوست.

وخدا گفت: “زمین نباتات برویاند علفی که تخم بیاورد و درخت میوه ای که موافق جنس خود میوه آورد که تخمش در آن باشد بر روی زمین.” و چنین شد.

و زمین نباتات را رویانید علفی که موافق جنس خود تخم آورد و درخت میوه داری که تخمش در آن موافق جنس خود باشد. و خدا دید که نیکوست.

  و شام بود و صبح بود روزی سوم.

  و خدا گفت: “نیرها در فلک آسمان باشند تا روز را از شب جدا کنند و برای آیات و زمانها و روزها و سالها باشند.

  و نیرها در فلک آسمان باشند تا بر زمین روشنایی دهند.” و چنین شد.

و خدا دو نیر بزرگ ساخت نیر اعظم را برای سلطنت روز و نیر اصغر را برای سلطنت شب و ستارگان را.

  و خدا آنها را در فلک آسمان گذاشت تا بر زمین روشنایی دهند

و تا سلطنت نمایند بر روز و بر شب و روشنایی را از تاریکی جدا کنند. و خدا دید که نیکوست.

  و شام بود و صبح بود روزی چهارم.

  و خدا گفت: “آبها به انبوه جانوران پر شود و پرندگان بالای زمین بر روی فلک آسمان پرواز کنند.”

  پس خدا نهنگان بزرگ آفرید و همه جانداران خزنده را که آبها از آنها موافق اجناس آنها پر شد و همة پرندگان بالدار را به اجناس آنها. و خدا دید که نیکوست.

  و خدا آنها را برکت داده گفت: “بارور و کثیر شوید و آبهای دریا را پر سازید و پرندگان در زمین کثیر بشوند.”

  و شام بود و صبح بود روزی پنجم.

  و خدا گفت: “زمین جانوران را موافق اجناس آنها بیرون آورد بهایم و حشرات و حیوانات زمین به اجناس آنها.” و چنین شد.

 پس خدا حیوانات زمین را به اجناس آنها بساخت و بهایم را به اجناس آنها و همة حشرات زمین را به اجناس آنها. و خدا دید که نیکوست.

  و خدا گفت: “آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همة حشراتی که بر زمین میخزند حکومت نماید.”

  پس خدا آدم را بصورت خود آفرید. او را بصورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید.

  و خدا ایشان را برکت داد و خدا بدیشان گفت: “بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمایید و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و همة حیواناتی که بر زمین میخزند حکومت کنید.”

  و خدا گفت:“همانا همة علفهای تخم داری که بر روی تمام زمین است و همة درختهایی که در آنها میوة درخت تخم دار است به شما دادم تا برای شما خوراک باشد.

 و به همة حیوانات زمین و به همة پرندگان آسمان و به همة حشرات زمین که در آنها حیات است هر علف سبز را برای خوراک دادم.” و چنین شد.

  و خدا هرچه ساخته بود دید و همانا بسیار نیکو بود. و شام بود و صبح بود روز ششم.

 

و آسمانها و زمین و همة لشکر آنها تمام شد.

و در روز هفتم خدا از همة کار خود که ساخته بود فارغ شد. و در روز هفتم از همة کار خود که ساخته بود آرامی گرفت.

پس خدا روز هفتم را مبارک خواند و آنرا تقدیس نمود زیرا که در آن آرام گرفت از همة کار خود که خدا آفرید و ساخت.

این است پیدایش آسمانها و زمین در حین آفرینش آنها در روزی که یَهُوَه خدا زمین و آسمانها را بساخت.

و هیچ نهال صحرا هنوز در زمین نبود و هیچ علف صحرا هنوز نروییده بود زیرا یَهُوَه خدا باران بر زمین نبارانیده بود و آدمی نبود که کار زمین را بکند.

و مه از زمین برآمده تمام روی زمین را سیراب میکرد.

یَهُوَه خدا پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی وی روح حیات دمید و آدم نَفس زنده شد.

و یَهُوَه خدا باغی در عدن بطرف مشرق غَرس نمود و آن آدم را که سرشته بود در آنجا گذاشت.

و یَهُوَه خدا هر درخت خوشنما و خوش خوراک را از زمین رویانید و درخت حیات را در وسط باغ و درخت معرفت نیک و بد را.

و نهری از عدن بیرون آمد تا باغ را سیراب کند و از آنجا منقسم گشته چهار شعبه شد.

نام اول فیشون است که تمام زمین حویله را که در آنجا طلاست احاطه میکند.

و طلای آن زمین نیکوست و در آنجا مروارید و سنگ جزَع است.

و نام نهر دوم جیحون که تمام زمین کوش را احاطه میکند.

و نام نهر سوم حدَقل که بطرف شرقی آشور جاری است. و نهر چهارم فرات.

پس یَهُوَه خدا آدم را گرفت و او را در باغ عدن گذاشت تا کار آنرا بکند و آنرا محافظت نماید.

و یَهُوَه خدا آدم را امر فرموده گفت: “از همة‌ درختان باغ بی ممانعت بخور

اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد.”

و یَهُوَه خدا گفت: “خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم.”

و یَهُوَه خدا هر حیوان صحرا و هر پرندة آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذی حیات را خواند همان نام او شد.

پس آدم همة بهایم و پرندگان آسمان و همه حیوانات صحرا را نام نهاد. لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد.

یَهُوَه خدا خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دنده هایش را گرفت و گوشت در جایش پر کرد.

و یَهُوَه خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد.

و آدم گفت: “همانا اینست استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم از این سبب ” نسا ” نامیده شود زیرا که از انسان گرفته شد

یک تحلیل غلط این گونه است که :در سفر آفرینش خدا موجودی است که اول آسمان وزمین را آفرید و سپس نور وظلمت را و نمی دانست که نور از ظلمت بهتر است بعد که متوجه شد نور را از ظلمت جدا کرد که به ظلمت شب وبه روشنایی روز گفت یعنی اول شب وروز را آفرید و بعد از شب وروز خورشید و ماه را آفرید بعد از اینکه زمین ودریا را آفریده بود  و بعد ابتدا گیاهان وسپس جانوران و بعد از آنها انسان را آفرید. بعد یک یک جانوران را آورد که آدم روی آنها اسم بگذارد بعد دید آدم تنهاست او را خواباند از دنده چپش همسرش را آفرید  ودر همه این مدت که آفرینش بود خدا در کار وفعالیت بود وروز هفتم  به آرامش رسید و آسوده به استراحت پرداخت و آن روز را مقدس نامید. تحلیل آفرینش و مراحل قرار گیری آنها و تطبیق آن با علم روز کمی دشوار است با تحلیلی خیلی باز وبهتر می توان اینگونه گفت  منظور از آسمان و زمین اول فضا وزمان و منظور از آب همان ماده هیدروژن است که سراسر عالم را پرکرده واساس همه ستارگان را تشکیل می دهد بگوییم در مرحله اول خداوند فضا وزمان را آفرید و عالم مملو از هیدروژن بود بعد در مرحله بعدی هیدروژن ها متراکم شدند و ستارگان و سیارات  وبه تعبیری خشکی ها پدیدار شدند  . و روز وشبی بر مبنای حرکت ظاهری ستارگانی چون خورشید برای این سیارات مقدر شد و بعد در این سیارات از جمله زمین ابتدا گیاهان و بعد جانوران که ابتدا  ماهی ها و بعدپرندگان و سپس حیوانات شکل گرفتند و بعد در مرحله آخر انسان را به عنوان خلیفه خود در زمین بیافرید که برهمه چیز مسلط باشد و به او علم همه چیز را اعطا کرد و در مرحله بعدی زوج انسان را بیافرید واین زوج از سرشت همان آدم نخستین آفریده شد .در ابتدا همان آدم نخستین خوب وبد را تشخیص نمی داد و فهم و اخلاق و فضیلت انسانی را نمی شناخت ولی بعد ها این علم وآگاهی به انسان داده شد که از خیل حیوانیت بیرون آمده ودر رسته آدم  ها قرار گیرد.