جستجو در وبلاگ

نشر رایگان کتاب

کتاب شما را رایگان چاپ می کنیم

نویسندگان، محققین و اساتید محترم دانشگاهها
«کتاب بنویسید...مجوز با ما...چاپ رایگان با ما...حق تألیف هم بگیرید!»

امتناع تفکر به علت تعصب های دینی وغیر دینی


توسط :استاد مهدی دانشیار ریس مرکز نجوم
دسته بندی موضوعی :اخبار تخصصی کتاب
 1397/07/15
 12:36 AM
امتناع تفکر به علت تعصب های دینی وغیر دینی

سم الله الرحمن الرحیم

امتناع تفکر به علت تعصب های دینی وغیر دینی

"نامگذاری نامناسب( کتاب امتناع تفکردر فرهنگ دینی) نویسنده فاضل آرامش دوستدار"

 

مقوله اندیشه و تفکر از جمله خصائصی است که انسان مزین بدان شده و از زمانی که انسان هوشمند پا به عرصه گیتی نهاده همواره این چراغ فراسوی دید وی بوده و بدان وسیله راه را از بی راهه تشخیص می داده است و خود را به کمال مطلوب رسانیده است ،خرد ورزی و تفکر از جمله ویژگیهای انسان محسوب می شود که کمال انسان و هدف انسان  از زندگی را می توان به وسیله آن توجیه کرد که رسیدن به یک حیات معقول است وبرای رسیدن به این حیات معقول از دانشها و امکانات و معارف بهره کافی ووافی را می برد.

با نگاه به معارف حاکم برزندگی بشری و نظامهای حاکم بر زندگی انسان می توان معارف را به سه حوزه تقسیم بندی کرد.مقوله ای به خود شناسی می پردازد،بخشی به هستی شناسی عنایت دارد بالاخره رکنی به چگونگی رفتار طبیعت و مواد نگاه می کندکه هر کدام به ترتیب با عناوین:دین یا ایدئولوژی،فلسفه وفیزیک یا علوم تجربی شناخته می شودکه هر کدام از این معارف بر اساس یک سری اصول موضوعه بنیان نهاده شده که قبل از ورود به هرکدام از مباحث باید بپذیریم و اگر آن اصول موضوعه را نپذیریم ورود به هرکدام از حوزه ها موجبات پریشان حالی وسرگردانی خاطر را به همراه می آورد.مثلا برای ورود به هندسه اقلیدسی باید این اصل را بپذیریم که دو خط موازی تا بینهایت همدیگر را قطع نمی کنند گرچه این اصل هیچ برهان هندسی بر درست بودن آن اقامه نشده ولی هر کسی هندسه مسطحه می خواند اگر آن را نپذیرد سایر مفاهیم را هم نخواهد فهمید،پس اصول موضوعه هر علم اثبات یا تعریفش لزوما در آن علم وجود ندارد و مسائلی است که باید بپذیری وبا پذیرفت آنها علم مربوطه ساخته وپرداخته می شود.

برای ورود به فیزیک کلاسیک باید با یک دید رئالیستی بپذیری که جهان از فضا وزمان وجرم ساخته شده است و یا تمام قوانین فیزیک جهانشمول است گرچه تعریف این مفاهیم در خود فیزیک قابل تعریف واثبات نیست، پس ای اصول موضوعه را از مسائل متا فیزیکی قلمداد می کنند نه فیزیکی،به هر حال بشر برای پیشبرد علم خود مجبور اصل اصولی را برای هر علم بپذیرد وبر مبنای آن علوم را پایه گذاری کند. ومسلم است کسی که بدون دانستن وپذیرش این اصول وارد علمی شود مباحث حاکم بر آن علم گیج گننده ملال آور وعجیب وغیر منطقی می نماید چنانچه گروهی بدون شناخت اصول موضوعه مکانیک کوانتمی وارد این علم می شوند ویا بدون در نظر داشتن اصول موضوعه نسبیت خاص وعام و کیهانشناسی وارد عرصه کیهانشناسی می شوند پس مکانیک کوانتم و کیهانشناسی ونسبیت را به باد انتقاد کشیده و به چالش می کشند.

حوزه دین وفلسفه هم از این قاعده مستثنی نیست  مسلم است از اصول موضوعه علم فلسفه ،اندیشیدن تجریدیست،اندیشیدن صرف بدون دخالت اغراض و پیش زمینه های عقیدتی و معرفتی دیگر،وکشف مجهول بر اساس بدیهیات عقلی واستنتاجات ذهنی، پس اضافه نمودن هر چیز دیگری در این مقوله ،مساله را از مبحث صرف فلسفی بودن خارج کرده و نزدیک به علوم مشابه دیگر غیر از فلسفه می کند،پس شرط فیلسوف بودن این است که پیش زمینه فکری نداشته باشیم تا برای رسیدن به آن جهد وتلاش نماییم واندیشه را مجبور به جهت گیری کنیمو با مرور با روشهای اسقرائی یا استنتاجی مونطقی به مساله ای کلی برسیم یعنی از جز به کل نه بالعکس،پس حوزه فلسفه حوزه تفکر صرف است ،با اصول البته خاص خود وروشهای مناسب آن ، اما چه کسی است که این تعریف بدان صدق کند؟چه کسی است که هیچ پیش زمینه فکری نداشته باشد.

مسلم است که چنین افرادی بسیار نادرند ،در امر فلسفه عناوینی چون فلسفه اسلامی،فلسفه مسیحی،یا فلسفه ماتریالیسم وکمنیسم معنی ندارد چون صرف مضاف شدن یکی از این مسلک ها به آن فلسفه،فلسفه را از تعریفش خارج می کند و شوق به سوی علومی مثل کلام یا امثال آن می دهد

فلسفه برای دفاع از هیچ مسلک و مذهب ودینی نبوده ونخواهد بود و این از اصول موضوعه فلسفه قلمداد می شود،اما کسی که فلسفی فکر می کند باید در مقابل تسلیم ومطیع استنتاجات وادله فلسفی باشد که بدان رسیده و هیچ گونه تعصب وبغض وحبی را در پذیرش آنها به خرج ندهد

مثل پذیرش یک برهان هندسی یا ریاضی که در صورت درست بودن راه حل ها مورد همه ریاضی دانان واقع خواهد شد و اینکه کسی آن را قبول نکند وجود ندارد.

مگر اینکه اشتباهی در استنتاجات باشد.پس در مسائل فلسفی  اولا انسان اولا باید بتواند فیلسوف را از غیر فیلسوف تشخیص دهد ثانیا نباید با پیش زمینه فکری  وارد شود که مسائل را به سوی مطلوب خود سوق دهد،اگر فیلسوف ،پیش زمینه دینی داشته باشد و فلسفه را به سوی اثبات آنچه در اعتقادش وجود دارد سوق دهد مسلما از فلسفه دور شده است  و همچنین کسی که تفکری ضد دینی و ماتریالیست هم دارد نباید در این نگرش فلسفه را در راهی قرار دهد که اعتقاد وی را به کرسی بنشاند ، وجود تعصب چه دینی چه ضد دینی موجبات امتناع تفکر را به وجود می آورد هر دو نگرش نگرشی مضموم است در این تعریف همان گونه که تفکران دینی را از قلمرو فلاسفه کنار می گذاریم باید عده کثیری از متفکران غیر دینی را نیز از این قلمرو کنار گذاشت. اما اگر نتایج فلسفی به سوی راهی رفت که در افق آن یکی از مبانی تایید شد . چه مبانی در افق رئالیسم باشد چه ماتریالیسم و چه ایدآلیسم فیلسوف مطیع محض این نتیجه خواهد بود واز آن عدول نخواهد کرد

کسی که از ابتدای ورود به اصطلاح شمشیر را از رو بسته و و ندای مقابله با یک حوزه ای را سر می دهدنمی تواند آزاد اندیش وروشنفکر وفیلسوف بدان اطلاق شود وداعیه متفکر بودن سردهد ،یک فیلسوف روشنفکر  هیچگاه نام کتابش"امتناع تفکر در فرهنگ دینی" نخواهد بود  چون این جبهه گیری عدول از اصول موضوعه تفکر است

و همان انتقادی که به شریعتمداران وارد است به مراتب به خود نویسنده فاضل این کتاب هم وارد خواهد شد چرا که تعصب جه در حوزه دینی  چه حوزه غیر دینی مانع از تفکر صرف ومضموم است.

با نگاهی به فلاسفه ومتفکران دوران معاصر می توان متفکرانی را یافت که در تعریف ما بگنجند ومتد وروششان در استنتاجات استقرایی و علمی تا رسیدن به مطلوب مورد نظر قرار گرفته وسر مشق سایرین قرار گیرند که از آن میا ن می توان به اروین شوردینگر متفکر بزرگ آلمانی تبار و واضع علم مکانیک کوانتمی نام برد  شوردینگر در کتاب " حیات چیست؟""what is life?"در طی چندین سخنرانی در موضوع حیات چگونگی سیر یک انسان فیلسوف تا رسیدن به واقعیت را نشان می دهد،ویا دکتر موریس بوکای آمریکایی تبار در سلسله پژوهشهای خود در مکاتب بدور از تعصبات مذهبی یا ملیتی نتایج جالبی را بدست آورده است،که علاقه مندان می توانند این متد وروش را در مقالات این متفکران جستجو نمایند. پس شاهراه تفکر فلسفی راهی نیست که انتهایش از پیش تعیین شده باشد ، بلکه هرکسی این منش را پیش گیر فیلسوف نما وشبیه فلاسفه است.

واما دین:

دین یک ایدئولوژی و خودشناسی است که مثل سایر ایدئولوژی ها بر گرفته از اصولی می باشد که به نام اصول دین شناخته می شود این اصول مبانی است که هر کسی که بخواهد وارد هر دینی بشود باید آنها بپذیرد و ممکن است اثبات این اصول موضوعه نیز در خود دین نباشد و اثباتش در معارف دیگری غیر از حوزه دینی دنبال می شود این اصول موضوعه برای هردینی با دین دیگر متفاوت هست حتی ممکن است در مذاهب اصول موضوعه ای اضافه شود که برای شناخت آن مذهب امری ضروری است این اصول  از مسائلی است که باید آنها را شناخت بعد وارد حوزه دین شد ودر صورت ناشناخته بودن برای پوینده راه دین منجر به سردرگمی وپریشانی خاطر می شود چون بسیاری از جنبه های آن را نمی تواند درک کند وبینش وبصیرت لازم را نخواهد داشت

نمی شود در این راستا تعدادی از اصول موضوعه را پذیرفت وتعدادی را نپذیرفت  وبدون شناخت این اصول نمی توان دو کیش یا مسلک را حتی با هم مقایسه نمود واز یکی تعریف واز دیگری بیزاری جست  مسالما انحرافی در این قیا سات  به وجود می آید که با واقعیت تفاوتی فاحش دارد مثلا در دین اسلام از اصول اشتراکی بین مذاهب اصل اعتقاد به توحید و نبوت حضرت محمد(ص) و اعتقاد به اصل معاد است ولی در مذهب شیعه دو اصل اعتقاد به امامت منسوب از جانب الهی و اصل عدل نیز از اصول موضوعه است پس چگونه ممکن است کسی که اصل عدالت محوری را در شیعه نشناسد شیعه را با مذاهب دیگر که این اصول در آنها وجود ندارد هم سنگ بداند وبا یک چوب براند ،حتی تعاریفی که از اصل اعتقاد به خدا می شود در مسلک های مختلف متفاوت است در همین دین اسلام گروهی خدا را مجسم می دانند چون فرقه وهابیت در صورتی که جماعتی دیگر این قبیل تفکرات را نه تنها غیر توحیدی می شمارند پس لزوم شناخت اصول هر مکتبی از اهم مبانی شناخت محسوب می شود

نتیجه آنکه در طرح مسائل فلسفی وتفکری عاری بودن متفکر از پیش زمینه های تفکری چه حب چه بغض شرط لازم وکافی است و عدول از این شرط امتناع تفکر را در هر فرهنگ ومسلکی به بار می آورد چه دینی وچه غیر دینی 

 

27 دی 1394-شهرری


ارسال نظر: