به گزارش سرويس خبري پايا بوک به نقل از ممتاز نيوز :
پژوهشهای بسیاری رابطه میان اثرات فعالیتهای خلاق و چالشبرانگیز را
برسلامت ذهنی به خصوص با افزایش سن را مورد بررسی قرار دادهاند. بیشتر این
پژوهشها بر زوال عقل متمرکز بودهاند که با از دست رفتن حافظه و
«کارکردهای اجرایی»- توانایی طرح ریزی، ابتکار و مدیریت مشخص میشود. زوال
عقل علل بسیاری دارد از جمله میزان پایین هورومونهای تیروئیدی یا اعتیاد
به الکل، اما شایعترین علل زوال عقل سکتههای مغزی متعدد و بالاتر از همه
بیماری آلزایمر است.
پژوهشگران مدتهاست که دریافتهاند، میزان بالای تحصیلات و داشتن
شغلهایی که نیاز به فعالیت ذهنی زیاد دارد با کاهش خطر ابتلا به بیماری
آلزایمر ارتباط دارد گرچه ثابت کردن رابطه سبیی میان این دو مشکل بوده است.
یک بررسی منتشر شده در نشریه پزشکی نیوانگلند نشان میدهد که ظاهرا انجام
فعالیتهای شناختی- مانند بازیهای صفحهای، حل جدول کلمات متقاطع یا
نواختن آلات موسیقی اثر محافظتی بیشتری نسبت به فعالیتهای جسمی مانند
پیادهروی و شنا در مقابل زوال عقل دارد.
موسیقی به حافظه کمک میکند
به نظر میرسد موسیقی میتواند به حدت ذهنی و پیشگیری از زوال عقل کمک کند.
بررسیهای متعدد نشان داده است که موسیقی به مهار رفتارهای آشوبگرانه
(سرگردانی و پریشانی، تهییج و مانند آن) در بیماران مبتلا به زوال عقل کمک
میکند. برای مثال در سال ۲۰۰۳ یک بررسی کوچک در استرالیا نشان داد که
نواختن موسیقی باروک با تمپوی آهسته (قطعاتی از باخ، هندل ویوالدی و
دیگران) این میزان رفتارها را تا ۴۰درصد کاهش میدهد.
به نظر میرسد موسیقی به بیماران مبتلا به آلزایمر کمک میکند تا خاطرات
درازمدتش را که معمولا مدتها پس از دست رفتن حافظه کوتاهمدت، حفظ
میشود، به یاد آورند و به نظر میرسد حافظه موسیقیایی در بیماران مبتلا
به آلزایمر از دست نمیرود. شماری از گزارشهای موردی حاکی از آن است که
بیماران در مراحل انتهایی این بیماری که دیگر نمیتوانستند صحبت کنند یا
نام اعضای خانوادهشان را به یاد آورند، هنوز میتوانند آهنگهای قدیمی، چه
از لحاظ ریتم آهنگ و چه ترانه آن را به یاد آورند.پژوهشگران دریافتهاند
مشارکت در آواز خواندن بیماران مبتلا به زوال عقل را هشیارتر میکند.
فورانهای خلاقیت
زوال عقل اغلب باعث منفعلشدن افراد میشود، بنابراین این افراد تمایل
کمتری به طراحی، نقاشی یا شرکت در فعالیتهای هنری نشان میدهند، اما گاهی
اثر بیماری در سالمندان ممکن است کاملا متفاوت باشد. مشهورترین مثال در این
مورد ویلم دکونینگ، نقاش آبستره انتزاعی است که در سال ۱۹۹۷ در ۹۲ سالگی
درگذشت. دکونینگ شهرت بسیاری در عالم نقاشی داشت. زوال عقل او در دهه هفتاد
زندگیش آغاز شد. در ابتدای روند این بیماری، دکونیینگ بهطور اعجابآوری
خلاق شد و در طول دورهای چهارساله بهطور میانگین هفتهای یک نقاشی
میکشید. هنر دکونیینگ او را هوشیار نگهمیداشت و به نظر میرسید از لحاظ
جسمی هم به او کمک میکرد.
یک توضیح این پدیده این است که آلزایمر در مراحل ابتدایی بر حافظه
«اجرایی» ناخودآگاه که افکار و حرکات دست مورد نیاز برای نقاشی یا نواختن
یک آلت موسیقی را کنترل میکند، تاثیری نمیگذارد. یک شکل ناشایع زوال عقل
هم وجود دارد که نوع پیشانی- گیجگاهی(FTD) نامیده میشود و با تغییرات
شخصیت، از دست دادن توانایی زبانی، رفتارهای اجتماعی نامتناسب (ناسزا گفتن،
رعایت نکردن بهداشت، بیبندوباری جنسی) مشخص میشود.
برخی از بیماران مبتلا به این نوع زوال عقل مهارتهای هنری پیدا میکنند
که پیش از این هرگز نداشتهاند. نقاشیها یا طراحیهای این افراد
واقعگرا یا فر اواقعگرا و مملو از جزئیات است. برخی از پژوهشگران معتقدند
که آسیب وارد آمده به طرف چپ مغز که با تفکر منطقی و پردازش کلمات ارتباط
دارد، ممکن است به نحوی در این افراد فعالیت طرف راست مغز را که با تفکر و
ادراک فضایی را کنترل میکند، رها کند.
ارتباط برقرار کردن
سلولهای مغزی با برقرار کردن ارتباط با سلولهای مغزی دیگر «فکر میکنند.»
هر سلول مغزی یک زائده باریک و دراز انتقالدهنده پیامهای الکتریکی به
نام آکسون دارد که پس از منشعب شدن با دندریتهای چنگالمانند سلولهای
مغزی اطرافش ارتباط برقرار میکند. این نقاط تماس را سیناپس میگویند.
هنگامی ارتباط میان دو سلول مغزی به صورت مکرر و مرتب صورت میگیرد،
قدرت انتقال پیام از این سیناپسها افزایش پیدا میکند. تعلیم و آموزش و
سایر اشکال «ورزش»های مغزی ممکن است شمار این سیناپسها را افزایش دهند.
داشتن مقدار قابلتوجهی از سیناپسهای قوی، ممکن است برای فعالیت ذهنی یک
«رزروشناختی» ایجاد کند، بنابراین فرایند تفکر روشن باقی میماند، حتی اگر
برخی سلولهای مغزی و سیناپسهای آنها به علت بیماری آلزایمر را از دست
بروند.
وسیله معمول برای حفظ سلامت سلولهای مغزی تمریندادن آنهاست، مانند
عضلات که باید از آنها استفاده کرد وگرنه تحلیل میروند، تمرین دادن مغز هم
میتواند به افزایش قدرت و تعداد ارتباط سیناپسی بین سلولهای مغز کمک
کند، اما نمونه دکونینگ و موارد دیگر نشان میدهد حتی اگر ما تعداد زیادی
از سلولهای مغزیمان را از دست بدهیم، هنوز میتوانیم خلاق باشیم و از
هنرها به خصوص موسیقی لذت ببریم. هر چه بیشتر هنر و موسیقی در زندگیمان
داشته باشیم، می توانیم به جای ناراحتی برای سلولهای مغزی که از دست
دادهایم، به اغلب سلولهای مغزی که هنوز داریم، کمک کنیم.