عوامل رشد معنوی از دیدگاه بانو امین 1394/04/18

مقاله

عوامل رشد معنوی از دیدگاه بانو امین

سرکار خانم  صمدیان  

مقدمه

حمد و سپاس ذات احدیت را که ما را از هیچ آفرید با این که از آفرینشمان بی نیاز است و اگر نعمت وجود را به ما نمی بخشید ما از هلاک شدگان بودیم. انسان باید هستی خود را با اراده و عزم استوار به سوی کمال راه برد. هر کس به طریقی در این مسیر گام می نهد. اما بهترین راه برای پیمودن راه کمال برای انسانهای مبتدی و عادی ، الگو گیری از کسانی است که این مسیر را پیموده اند . بانو مجتهده امین اولین بانویی است که به درجهی اجتهاد رسیده و این مقام برای انسانی از جنس مونث، خیلی ارزشمند است ، ایشان با توجه به اینکه بیشترین نزدیکی را از نظر روحیات و احساسات و وضعیت جسمانی و ...... با جنس خود دارد و همچنین هم عصر بودن ایشان با زمان ما و در دسترس بودن آثار ایشان و کسانی که از نزدیک با ایشان در ارتباط بودند ، سبب شد که ما ایشان را به عنوان الگویی برگزینیم و از خود ایشان برای رشد معنوی و تکامل اخلاقی بهره جوییم و این است که موضوع رشد معنوی انسان و عوامل موثر در تکامل اخلاقی را درآثار ایشان مورد بررسی قرار داده و با مروری برعوامل موفقیت ایشان در زندگی سعی در رشد و تکامل معنوی خود خواهیم نمود. در ابتدا به تعریف واژه معنویت و رشد و تکامل می پردازیم تا بتوانیم رشد معنوی خصوصا در بیان بانو را به خوبی تبیین کنیم . معنویت مصدر جعلی و به معنای معنوی بودن است. معنوی نیز چنین معنا شده است: حقیقی، راست، اصلی، باطنی، روحانی. معنایی که فقط به وسیله قلب شناخته می گردد و زبان را در آن بهره ای نیست. )لغت نامه دهخدا ذیل کلمه میم( معنوی از ریشه )عنی یعنی( و منسوب به معنی در مقابل لفظی و ظاهر است، شخصی که در عالم معنی و باطن سیر می کند را شخص عارف و معنوی گویند. و در اصطلاح معنویت یعنی شناخت و باور داشتن حقیقت بی انتهای هستی و هماهنگی و تنظیم همه حرکات و رفتار ها بر اساس آن واقعیت اصیل. رشد در لغت یعنی به راه راست شدن و در هدایت بودن، در شرع رشد عبارت است از سلوک راه راست و اصلاح دین و مال)لغت نامه دهخدا ذیل کلمه رشد ( و فرد رشد یافته به کمال رسیده ، کامل و بی نقصان شده است و این معانی همان تعریف تکامل نیز می باشد.)همان( بانو در معنای رشد می فرمایند : رشد مقابل غىّ به معنى کج روى و بیراهه رفتن به سوى فساد است پس رشد راه یافتن به سوى هدفهاى زندگى است. بنابراین در نظر بانو رشد معنوی چنین می شود: راه یافتن به هدف های اصلی و حقیقی و باطنی زندگی که انسان را به هدایت و سعادت می رساند. رشد و کمال برای همه موجودات تمام عالم و مخصوصاً افراد بشر لا ینقطع رو به کمال می روند و این قاعده لا یتغیر در دل هر موجودی حکم فرماست که می کوشد خود را به کمال لایق خود برساند و به غایت و فایده وجود خود نائل گردد وچنانچه مشاهده می نمائیم کمال مادیات وعنصریات به اینست که به حدی رسند که انسان بتواند از وی استفاده نماید اینست که در حدیث قدسی است که حق تعالی فرموده : ) ای پسر آدم هر چیزی را برای تو خلق کردم و تو را برای خودم خلق نمودم (. همینطور حیوانات. در حیوان چنانچه مشاهده می نمائیم از اول عمر تا آخر عمر تقریباً به یک منوال زیست می نماید و قدمی پیش نمی رود از اینجا معلوم می شود که تکون روح و نفس او هم از همین عالم است . لکن برای کمال انسانی حد محدودی نیست هر قدر در مدارج کمال بالا رود باز لایق برتری و صعود به مرتبه عالی ) تری می باشد . )ک معاد ،ص 36 رشد معنوی در پرتو حس شریف کمال جویی روح طبیعت در هردل پاکی این حس شریف را گذارده که او علی الدوام رو به طرف کمال و بقاء می رود تا اینکه مدار سیر خود را به اتمام رساند و عالم خلقت او را به حیات ابدی هدایت نماید . انسان هم در مدارج کمال بایستی مراحل و منازلی بپیمایند تا برسد به منتهای درجه کمال لایق به خود و این قاعده ) تکاملی است که دراطوار خلقت جریان دارد.)ک معاد ، ص 22 آغاز رشد و تکامل پس ازآن که انسان به حد رشد رسید آن وقت یکی ازدو راه را اختیار می کند یا کسب معرفت و فضیلت کند و به سعادت ابدی نائل گردد یا دنبال حظوظ نفسانیه را می گیرد و آن طایر قدسی روح را در محبس تنگنای طبیعت با پر و بال شکسته محبوس می کند و خود را در فروترین درکات نازل می گرداند . هر فردی که بخواهد قدم به مرحله کمال گذارد بایستی از مرحله حیوانی صعود نماید و ریسمان شهوات و آرزو و آمال حیوانی و غلهای تقییدات طبیعیه را از پای خود در آورد تا آن که بتواند در مدارج کمال بشری به سر قله کوه سعادت ورستگاری برسد .)ک معاد،ص 22 ( و اگر موفق گردید و سعادت نصیب او شد ازمرتبه بشری ) به ملکی وملکی به ملکوتی و از ملکوتی به لاهوتی و از رتبه عبودیت به ربوبیت خواهد رسید. )همان ص 22 این که می بینیم نوع مردم عقب مانده اند و به کمال انسانی نمی رسند نه اینست که آرزوی کمال در دل خود ندارد بلکه اشتباه آنها در تشخیص کمالست چنانچه هر کس مطلوب خود را در چیزی تصور نموده و در طلب آن پا فشاری می نماید . بعضی کمال خود را در گرد آوردن مال تصور نموده اند و بعضی درشهرت و برخی در ریاست و طائفه ای در فراهم شدن اسباب تعیشات دنیویه و حظوظ نفسانیه لکن تمام اینها در بیراهه قدم می زنند و روی دریای بی ساحل می چرخند و خبر ندارند مطلوب حقیقی که در طلب او می گردند همان عالم علوی است که مرکز حقیقی و اصلی بشر است و از آنجا نزول نموده و باز بایستی عود به همان جا نمایند زیرا که طبیعت در دل هر ذره ای گذاشته که مایل به مرکز وجود خود است . 32 ، )ک معاد،ص 36 نیازمندی بشر به بدن مادی برای رشد معنوی درست است که برای صعود به مدارج کمال روح حقیقی ما در ابتدا محتاج به این بدن عنصری دنیوی و نفس حیوانی می باشد و برای سیر ونشو و نماء ما در این عالم که یکی ازمراحل استکمال بشراست بلکه عمده سیراستکمالی ما بایستی در این عالم بشود اسباب دیگری نداریم و ناچار باید آن را به کار بگیریم ، پس به قدر لزوم باید وی را سالم و پاکیزه نگاه داشت و از این سبب حق اهمال و محو کردن آن را نداریم لکن باید دانست که روح ما و حقیقت ما بلکه بدنی که روح ما متعلق به او می باشد غیراز ظاهر این بدنست که محسوس چشم می گردد وآلت برای فعالیت روح است ، زیرا علم ما فقط به عوارض و ظواهر اشیاء تعلق می گیرد نه به حقیقت و ذات آنها و حقیقت بدن همانست که مرتبط به نفس و محل قوای باطن انسان می باشد وهر کس که رجوع به وجدان خودکند به خوبی می فهمد که وی را بدنی است که روح او متعلق به وی است و لو آن که به واسطه فقدان چشم یا جهات دیگر التفاتی به این هیکل و عوارض ظاهری بدن خود نداشته باشد چنانچه در حال خواب که چشم وگوش و تمام حواس ظاهری انسان بسته می گردد ، شخص به وجدان باطنی خود می فهمد که به چشم می بیند ، به گوش می شنود و همچنین با دست و پا وباقی اجزاء بدن مقاصد خود را انجام می دهد و دیگران از حال وی بی خبرند و یک جسم غیر متحرک را می نگرد و آنچه را در بیداری از بدن و اجزاء و مشاعر وحواس داراست درحال خواب هم به خوبی ادراک می نماید . ) )ک معاد،ص 63 استمرار رشد و کمال پس از بدن فانی انسان به سبب مردن چیزی از کمالات او از بین نمی رود بلکه بر کمالات وی افزوده می گردد زیرا که حرکت دوری او به ما نشان می دهد که او همیشه در طریق استکمال قدم می زند و مشیت ازلی اقتضاء نموده که وی را از حالی به حالی و از عالمی به عالمی و از طوری به طوری گردش دهد تا آنکه دائره سیر خود را به انتهاء رساند . و چون می بینیم دست قدرت در دل هر فردی گذارده که طالب کمال خود می ) باشد و کوشش می کند که به وی نائل گردد .) همان ص 36 عوامل دخیل در رشد و کمال معنوی و انسانی هر عنصر عمل کننده را عامل گویند و در این قسمت منظور از عوامل دخیل، هر چیزی است که در رشد و کمال معنوی انسان می تواند به نحوی عمل کننده باشد و او را به مرتبه و درجه ای از رشد سوق دهد. بانو می فرمایند: کسی که رجوع به وجدان خودکند می فهمد که همیشه روبه کمال و طالب کمال است که چنانچه می بینیم کسی پیدا نمی شود که آرزوی کمال و خوشبختی در دل خود نپروراند منتهی الامر نفس سرکش مطلوب انسان را عوضی نشان می دهد و او را در بیراهه می برد این است که هر چه بر حرکت خود بیشتر ادامه می دهد از مطلوب حقیقی دورتر می گردد . اشتباه نشود ترقیاتی که می گوئیم نسبی است ترقی هر فردی نسبت به درجه تکامل اوست که ناشی از استعدادی است که در کمون وجود وی مخفی است .)ک معاد ،ص 33 ( هر یک از افراد بشر در هر مرحله ای که هست بایستی آن مرحله را طی نماید و به تدریج به مرحله بالاتر برسد ولی سرعت طی آن مرحله موقوف به درجه استعداد وجدیت وکوشش است . مثل اینکه محصلی که وارد مدرسه می گردد از کلاس اول ابتدائی نمی تواند یک دفعه بدون ) مرور وتدریج به کلاس سیم برسد و از کلاس دوم صرف نظر نماید .)ک معاد ،ص 32 بانو با این بیان می فهمانند که عواملی در رشد و کمال معنویت انسانها اثر گذار است این عوامل در شرایطی مقدمات رشد را فراهم می کنند و در بعضی موارد مستقیماً در اصل رشد و حرکت معنوی تأثیر گذارند و بعضی دیگر رشد را سرعت بخشیده و سریعتر موجبات بالندگی را فراهم می کنند. با توجه به این توضیح عوامل را به چند دسته تقسیم کرده و سپس به تبیین آنها می پردازیم. )1 عوامل زمینه ساز )2 عوامل تأثیرگذار )6 عوامل سرعت دهنده عوامل زمینه ساز بانو امین با بیان این مطلب که هر کس به درجه استعداد خود ترقی می نماید و تفاوت بین افراد بشر بی نهایت است لهذا بعضی حرکت معکوس می نمایند و عوض آنکه صعود نمایند تنزل می کنند.)همان ص 33 (چنین ابراز می دارند که از درون عاملی وجود دارد که انسان را به سوی رشد و کمال رهبری می کند هرکس استعداد و ظرف وجودیش بزرگتر باشد این مرحله را با سرعت بیشتری طی می نماید پس باید عامل درونی بیشتر معرفی گردد. * عوامل درونی : براى وضوح مقدمه ای از بانو می گوئیم : معلوم و محقّق است که انسان داراى دو جنبه و دو جهت است یعنى حقیقت انسانى او از دو چیز مقابل تشکیل شده، یکى جنبه روحانى، و دیگر جنبه طبیعى پس انسان داراى روحى و عقلى و بدنى و طبیعتى است )مخزن ج 7 ص 196 ( انسان به اعتبار جنبه روحانى پیش از وجود مادّى جسمانى در عالم ما فوق الطبیعه یک نحو وجود و تحققى داشته پس از آن در اطوار خلقت تطوّراتى نموده تا در این کسوت مادّه طبیعى فرود آمده و دست قدرت الهى آن را به حرکت آورده که على الدوام رو بطرف کمال و بقاء رهسپار گردد. )مخزن ج 14 ص 229 ( حقیقت انسانى قابل بقاء است و حقیقت او همآن جنبه روحانى او است و همان طورى که دست قدرت الهى در ابتداء خلقت انسان قوه بینایى و شنوایى و باقى قواى طبیعى در وى نهاده که بایستى به مرتبه ظهور و بروز برسد همین طور در باطن وى استعداد قواى روحانى گذاشته که بایستى از قوه به فعل آید و آن کبوتر قدسى روح در پرواز آید و عوالم خلقت را به چشم حقیقت بین خود بنگرد و زمزمه تسبیح و تهلیل قدسیان را به گوش دل خود بشنود و به زبان دل با ) آنها در راز و نیاز آید.) همان ج 1 ص 142 نفس بشر به اعتبار جنبه روحانی وی در هر مرتبه ای از مراتب مقام دارد و طوری جلوه می نماید یعنی به حضور می آید تا به اعتبار خود و مرتبه انسان شخصی ظهور نماید . مثل اینکه در عالم مجردات اول ظهور الهی و نخستین پیدایش عالم خلقت می باشد چون اولین چیزی که خدا خلق نمود عقل بود . وقتی حیات دنیوی وی به پایان می رسد بایستی نفس انسان در مسیر استکمالی صعود نماید به عالم دیگر . البته آنچه از بدن، عنصری مادی مستعد و مجهز برای صعود توسط نفس انتقال می یابد زیرا که شخصیت و تعیین فردی به بدن تحقق می یابد و بدن محل قوا و مشاعر نفسانی است . یکی از اشتباهات بزرگی که انسان را از درک حقیقت دورکرده همان است که گمان می کند نفس در بدن وقائم به وی و بدن درجهان است . درست است که آنچه که از بدن محسوس است و به قوه باصره و لامسه او را ادراک می نماییم جزء عوارض خارجی است و جزء جهان محسوس به شمار می رود لکن آنچه از بدن مقصود ماست ، آنست که وجدان باطنی خود را ادراک و هنگام اراده عمل به حرکت می آوریم و آن همان است که درون نفس وجود دارد و از شئونات و خصوصیات نفس است . پس باید مراحلی را برای رشد طی کنند : 1 ( مرحله مراقبت : اگرصفحه نفس خودرا باز کنید وحالات ملکات و اعمال خود رابه خوبی تحت نظر وبازرسی قرار دهید و مراقب اخلاق و افعال خود باشید آن وقت حال امر خود را می فهمید بلکه از حال دیگران هم اطلاع می یابید . شخص عاقل کسی است که همیشه مراقب اعمال و اخلاق و حرکات خود باشد و در همین حیات دنیا اعمال خود را بسنجد و خود را حدالامکان شبیه به اولیاء خدا بکند تا میزان اعمال او ) در قیامت سنگین گردد . ) ک معاد ، ص 35 2 ( مرحله وارستگی از شهوات : کسی که می خواهد به کمال برسد اولاً بایستی خود راازگرداب شهوات نجات دهد و بند اوهام خرافات نفسانی راپاره کند وروح ملکوتی خود را از نفس عالم طبیعت نجات دهد .ثانیاً ) طوق بندگی و اطاعت برگردن بندازد تا به مرتبه عبودیت نائل گردد . ) ک معاد ، ص 121 3 ( مرحله خودسازي و تهذيب نفس : در روش تهذیب اخلاق بایستی جدیت نمود و مسامحه کاری ننمود باید دانست کسی که همت خود را مقصور نمود بر تهذیب بعضی از قوا و بعضی دیگر را مهمل گذاشت یا آنکه در تهذیب اخلاق گاهی کوشش نمود و گاهی به مسامحه گذرانید همچین کسی هرگز ) روی سعادت را نخواهد دید .) ک اخلاق ، ص 99 کسی که درجهت خود سازی و رشد معنوی عمل کند ، زمینه اشراقات و امدادهای الهی و افاضات غیبی را در خود پدید می آورد. این بانوی خود ساخته و پرهیزکار طیّ مصاحبه ای،درخصوص رشد معنوی در خود، این گونه اظهار داشته اند که غیر از بحث الفاظ که عامل رشد علمی ایشان بوده است ، خودسازی و تهذیب نفس ازدرون به ایشان مدد رسانده و حتی ایشان در نوشته هایشان کمتراز امور خارجی کمک گرفته اند و اگر چه هرگز ادعای خبر داشتن از غیب هم نداشتند . او همواره بر نفس خویش مراقبت می فرمود ؛ مراقبتی شدیدتر از حسابرسی شریک از شریک دیگرش و مولا از عبدش .همین محاسبه نفس نیز او را در راه خودسازی موفق ساخت . ایشان در راه خودسازی به مسئله عبادت توجه داشت و حتی شبی از تهجد وشب زنده داری غافل نشد . از طرفی خلوص و مراقبت دراخلاص وجلوگیری از شهوت شهرت که خود از موانع رشد معنوی است بانو را به عنوان زنی کامل به مرحله ارتقا معنوی رساند. * عوامل بیرونی : از نظر بانوعمل کننده های بیرونی بر نفس آدمی که موجبات رشد معنوی را فراهم می کنند عبارتند از: 1( خانواده : از عوامل زمینه سازکه عامل رشد وتربیت انسان می شود خانواده است. علت این که ما از خانواده به عامل زمینه ساز ذکری به عمل آوردیم این است که خانواده بستر و زمینه ای فراهم می سازد تا فرد بتواند در رشد معنوی خود کوشا باشد. بانو می فرمایند: در این خانواده نقش مادر بسیار بارز و چشم گیر است که از زمان آغاز و پیدایش یک فرد و تأثیر آن برتربیت افراد و رشد معنوی از وقت انعقاد نطفه تا وقتی که یک فرد بالغ و رشید می گردد ، حالت و روحیه مادر و نوع غذایی که در این زمان استفاده می کند و نوع تربیت و آشنا سازی فرد با محیط اطراف و خداوند عالم بسیار موثر است .)ک روش خوشبختی،ص 64 ( اول چیزی که باید از کودکان و نوآموزان جلوگیری نمود این است که نگذارند با مردمانی که اخلاق وی را فاسد وتباه می نمایند معاشرت ومخالطت نماید. زیرا که درمعاشرت تأثیر بسیار است )و انسان هر قدر با استعداد و لایق کمال باشد به آن قوه مغناطیسیه ائی که با کم و زیاد درهر فردی موجود است اخلاق بد یا خوب اطرافیان و هم نشینان را به خود جذب می نماید و هم شکل آنها می گردد( و چون در ابتدا ذهن کودک ساده و خالی از هر گونه نقشی است بلکه رآی و عزیمت به فعلی نیز از خود نشان نمی دهد این است که اخلاق دیگران در وی زودتر اثر می کند وتحت تأثیر غیر واقع می گردد. و بایستی طفل را متنبه نمایند و به وی بیاموزند که شرافت انسان به فضیلت اخلاقی و حب کرامت نفسانی است مخصوصاً به آن بفهمانند که فضیلت و شرافت به عقل و تمیز و دیانت و ایمان نسبت دارد نه به مال و جهات دنیوی و نیز سنن و وظایف دین را به وی بیاموزند و وی را تشویق و ترغیب نمایند بر مواظبت احکام و سنن دین اسلام . پس از آن در برابر او از صفات و اخلاق نیکوی خوبان صحبت نمایند و از آنها تعریف و تمجید بنمایند و از اشرار مذمت و بدگوئی نمایند و اگر عمل خوب یا فعل نیکی از وی ظاهر شد وی ستایش و تعریف کنند و او را تشویق نماید واگر اندک عمل قبیحی ازوی سرزد او را بترسانند و سرزنش و ملامت نمایند و امور شهویه را از قبیل خوردن وآشامیدن و لباس فاخردر برکردن و زینت نمودن را درنظر اوخوار و بی مقدار نشان دهند .)ک اخلاق، ص 36 ( وبایستی توبیخ وسرزنش را مکرر ننمایند که باعث بی حیائی و بی شرمی او گردد وحریص شود بر عمل . پس بایستی در همان ایام کودکی در تربیت وی کوشید تا آن که به تدریج اخلاق فاسد را از وی برطرف گردانید و به جای آن اخلاق نیک پدید گردد و پس از برطرف شدن اخلاق فاسد و اعمال قبیح او آغاز نمایند به تعلیم و تعلم و وی را تمرین نمایند بر حفظ اخبار واشعار نیکوئی که ناطق به آداب شریف باشد تاآن که اینها به ضمیمه آنچه آموخته عادت وی گردد . وکسی که برافعال نیکو عادت نمود )یعنی: خوش اخلاق وخوش سجیه گردید( آن وقت برای وی آسان می گردد آنچه درحکمت رسم شده وآنچه در شریعت تحدید و معین گردیده )یعنی : عمل به احکام و تعلیمات دینی و فرا گرفتن حکمت برای وی دیگر زحمتی ندارد ( و نیز بایستی عادت دهند اطفال را به ضبط نفس به اینکه پیروی شهوات عالی نفسانی ننمایند و دنبال حظوظ و لذائذ قبیحه نروند و باز دارند آنها را از این که به دلخواه خود عمل کنند در امور مادی فرو روند و اوقات خود را در فراهم آوردن آن تباه گردانند ) .)ک اخلاق،ص 38 راهنما : یکی دیگر از عوامل رشد نیاز به راهنما است ، خداوند حکیم و کریم طریق سعادت وراه پیشرفت به مراتب عالی را توسط پیامبران خود به انسان نشان می دهد . زیرا پیغمبر که یک انسان کامل است درتمام شئونات و فضائل به انتهای درجه کمال و سعادت رسیده اند می توانند انسان را به سعادت و رشد واقعی ) برسانند . ) ک روش خوشبختی ، ص 22 بانو میفرمایند البته آن براهین براى کسانى نافع و اثربخش است که دل و سریره آنها از کثافات اخلاقى و خودخواهى و تعصب آباء و اجدادى و حقد و حسد سبعى پاک باشد و پاک طینت و خوش سجیه و داراى حالت تسلیم باشند البته چنین اشخاصى به خوبى میتوانند حق و باطل را از هم تمیز دهند و به چشم دل مشاهده نمایند آیات و نشانه هاى حقانى را و چنین اشخاصى اهل یقینند که از ظن و شک و تخمین وارسته .) گردیده و به مرتبه یقین رسیده اند) مخزن ج 2 ص 56 جامعه و مسئولان جامعه : علاوه بر خانواده در رشد و تربیت معنوی افراد ، جامعه و مسئولان جامعه هم نقش بسیار مهمی در این زمینه دارند و این را نیز باید دانست که هر فردی از بشر آماده و مهیای یک نوع از فضیلتی است که به آن فضیلت نزدیکتر و به رسیدن به آن سزاوار تر است لهذا سعادت هرفردی غیر از سعادت فرد دیگری است مگر آن که به ندرت و اتفاق کسی پیدا شود که دارای نفسی مصفا و طبیعت بلند باشد و به غایت امور و به منتهی درجه کمال یعنی به اوج سعادتی که فوق وی سعادت و فضیلتی تصور ندارد برسد. و چون مردم در کسب فضائل مختلف واز حیث استعداد متفاوتند لهذا برای رؤساء و زمامداران امور مملکتی و معلمین و مؤسین اساس تربیت بشر واجب و لازم است که در افراد بشر به دقت نظر نمایند و به فراست و تجربه مقدار استعداد هر یک را دریابند سپس وی را به همان کار و صنعتی که در خور قابلیت او است وادار سازند. بانو برای ایجاد زمینه برای رشد و پرورش استعدادها توسط زمامداران جامعه می گویند: و نیز واجب و لازم است که زمامداران امور مملکتی همت بر این گمارند که دردو رشته ازعلوم مراعات حال مردم را بنمایند یکی در علوم نظری و فکری که وادار نمایند آنها را که در مقام تحصیل و آموختن آن برآیند و دیگر در علوم صناعی و اخلاقی و اعمال حسی .)ک اخلاق ،ص 81 ( و چون مردم مدنی بالطبع می باشند یعنی زندگانی آنها اجتماعی است نه انفرادی و بایستی یکدیگر را کمک نمایند تا امر معیشت آنها مرتب گردد مثل اینکه بعضی خادم ، بعضی مخدوم ، بعضی رئیس ، بعضی مرئوس ، بعضی کارگر ، بعضی کارفرما وکم و زیاد وضرر و خسروان بین آنها بسیار است ، این است که در همه وقت مردم محتاجند به عادلی که عارف باشد به حد وسط وتناسب بین اشیاء را کاملا بداند وحکم وتدبیر نماید بین مردم به عدل .وآن کسی که عارف باشد به حد وسط وبتواند تعیین نماید و تشخیص دهد حد اعتدال را و به خوبی طبیعت و سجیه هر نوعی از موجودات را بشناسد و حقوق هر صنفی از بشر را به میزان عدل تعیین نماید ، به ) طوری که ظلم و انظلام ازبین مردم مرتفع گردد و هرکس استیفاء حق خود نماید . )ک اخلاق ، ص 216 نظر بانو این است که تا ظلم و انظلام در جامعه وجود داشته باشد مردم به مورد ظلم مشغول و برای بالا بردن درجات خود از حقیقت رشد غافل می گردند اگرچه برخورد صحیح با ظلم خود به گونه ای دیگر رشد زمینه رشد را فراهم می سازد لکن جامعه ای که از این مسائل به دور باشد یا کمتر درگیر این مسائل باشد بهتر می تواند خود را ارتقاء دهد. لذا می فرمایند: وظیفه حاکم شرع و حاکم عادلی که جانشین صاحب شریعت است این است که تمام انواع واقسام ظلم و تعدی را از بین مردم بر دارد و حکم به عدل نماید وبین خود و دیگران تعادل ومیانه روی کند وآنچه خیر و خوبی برای خود خواهد، برای دیگران نیز خواهان باشد و این مطلب اشاره به همین عدل حاکم است که درآن ) ک اخلاق ، ص 213 ( .» خلافت انسان را پاک پاکیزه می گرداند « : حدیث فرمود * عوامل طبیعی : ما به عنوان یک انسان موظفیم که همیشه بدن خود را پاکیزه و سالم مگه داریم . زیرا روح سالم در بدن سالم است . زیرا روح و بدن بر یگدیگر تأثیر کامل دارند و داشتن روح سالم یکی از عوامل زمینه ساز رشد در انسان است . انسان در قیامت با نفس روح و بدنی که در دنیا زندگانی می نمود و از اول عمر تا آخر با او بوده محشور می گردد ، بلکه در عالم برزخ با بدن مثالی که جوهر این بدن محسوس است و مثل روغن در شیر و عطر درگل پنهان است زیست می نماید و تا این عالم باقی است آن بدن مثالی با روح همراه است. )ک روش خوشبختی ( بدن انسان دوطرف و دو جنبه دارد یکی متغیرو متجدد ومتبدل و فانی به طوری که لحظه ای به حال باقی نمی ماند ولا ینقطع اجزاء او می میرد و از نو زنده می شود و دیگری ثابت و دائم .و اول فرع است و دوم اصل و اول عرض است و دوم جوهر و نفس . و هر قدر مدارج کمال ترقی نماید جنبه حقیقی بدن او قوی تر و شدیدتر می گردد و اتصال وی به نفس بیشتر می شود و اتحاد بین جنبه روحانی و جسمانی شدیدتر و قوی ) تر می گردد .) ک معاد ، ص 63 بانو در ادامه بیان می دارند : بعضی جهات جسمانیت و طبیعت که یکى از مظاهر قدرت و حکمت ربوبى بشمار مى رود و یکى از نشآت و مراحل کمال انسانى و مقدمه فوز به کمالات روحانى وى محسوب می گردد و بدون آن براى بشر کمالى میسر نخواهد شد ضایع نموده و از ثمر انداخته و ندانسته اند که فوز به سعادت ابدى و تکمیل قواى روحانى بایستى ابتدا به توسط قواى طبیعى انجام گیرد، وقتى قواى جسمانى فاسد گردید و فعالیت خود را از دست داد دیگر نفس قدسى بشر وسیله اى براى ترقیات خود نه روحانى و نه جسمانى در دست ندارد، زیرا که ترقى و استکمال بشر منوط به کمال دو جنبه عقل نظرى و عقل عملى وى است و استکمال هر دو جنبه عقل در اول امر منوط به سلامتى قواى جسمانى است چنانچه دانشمندان گفته اند این است که بایستى به درجه اى بدن را نیز سالم و پاکیزه نگاه داشت و حق ضایع » رأى العلیل علیل « گردانیدن آن را نداریم.)مخزن ج 7 ص عوامل تأثیر گذار اثَر و اثر گذاری به معنای نشانه و نشانگذاری استو به باقى مانده شیئى گویند. ب هطور کلّى اثر عبارت است از علامت و نشانه ای که از چیزى یا از کسى باقى ماند خواه بنائى باشد یا دینى یا بدعتى یا جاى پائى و یس منظور ومراد از اثر گذاری » نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ « یا غیر از اینها آنجا که آمده افراد اعمال و کارها و سنّت هائى است که از انسانها باقى مى ماند. و اثر گذاشتن عوامل باقی گذاشتن نشانه ای ) است در چیزی توسط آن عامل و سبب.) قاموس ج 1 ص 22 عواملی که در عنوان عوامل زمینه ساز مطرح شد از طرفی بستر را آماده برای رشد می کند و از جهتی با تعریفی که از اثرگذاری و تأثیر شد از عواملی است که می توانند در رشد و به کمال رساندن نفس آدمی در مسیر معنویت دخیل باشند لذا جا دارد از این عناوین در این مرحله هم نام برد اما برای جلوگیری از تکرار مطالب از بیان مجدد ان صرف نظر می شود: * نقش معرفت و شناخت الهی بانو می فرمایند اولین کاری که باید کرد این است که شخص باید ملاحظ مبدأ نماید ) یعنی: توجه کند به حقتعالی وبه قدر قوه و وسع اورا بشناسد( سپس از آنجا به تدریج تنزل نماید و موجودات متوسط را مرتبه به مرتبه تجزیه و تحلیل گرداند تا برسد به امور طبیعی و قوای مادی تا اینجا سلسله موجودات به انتهاء می رسد و توقف پیدا می نماید آن وقت زمان عمل می آید و در قسمت عملی نیز باید کوشید .) ک اخلاق 146 ص( ، اگر صفات عالم و رموز خلقت رابا چشم جهان بین خود مطالعه فرمایید وگردش روزگاروچرخیدن اجزاء را مشاهده نمایید خواهید فهمید که این همه اسرار خلقت چیزخود سرانه ای نیست ومحض تصادف و اقتضاء طبیعت و بی شعور نمی باشد بلکه غایت و فایده بزرگی دارد و قانون تکامل در تمام موجودات حکمفرماست که مطابق مشیّت و حکم الهی است و بدون تامل حکم می کند که انسان بعد از مرگ طبیعی بایستی با تمام کمالات و فعلیّات و تشخیصاتی که در نشأت پیش خود به دست نموده در نشأت دیگر موجود باشد . حب نفس وخودپرستی ،علت و سبب جمیع صفات مذمومه است وکسی که نظرش را درخودپرستی منحصر سازد وهمت خویش رادر اکتساب کمال وهمی مصرف کند و کمالات وهمی از قبیل علم، قدرت ، مال و جاه وغیر اینها را بخواهد و وجود آنها را کمال پندارد و عدم آنها را نقص چون بدست آورد ، به خ این در مورد اسرار خلقت و اما در مورد خداوند و صفات او که بانو مجتهده به عدالت خداوند اشاره دارند و می گویند هرگاه عدالت را به لحاظ اخذ و بخشش و آنچه راجع به کرامت و عطاء و انعام و اکرام است بنگریم ، بایستی به ازاء هرنعمتی حقی به گردن خود ثابت نمائیم وبالاترین نعمتها نعمت غیر متناهی حقتعالی است که حقوقی به گردن ماثابت می گرداند . چنانچه اگر کسی به کسی احسانی نماید ولو آنکه اندک باشد ودرمقابل آن تلافی نشود ، عقلاء این را از اقسام ظلم و جور محسوب می دارند چه جای نعمتهای غیرمتناهی دائمی همیشگی که به ازاء آن پاداش وعوضی منظور نگردد . البته عادل همیشه کوشش می نمایدکه به قدر - وسع وطاقت هر احسانی که به وی می رسد تلافی بنماید . مثل اینکه پادشاهان عادلی که ازآثار سیاست و مملکت داری او مملکت امن وولایت معمور گردیده وآواز عدل وی در آفاق هویدا گشته ودر حمایت ناموس و مال ملت و جلوگیری از تعدی بعضی بر بعضی و مهیا نمودن اسباب و آنچه مصالح معاش و معاد عموم مردم است ، به هیچ وجه اهمال و مسامحه کاری ننموده و علاوه بر احسان عام وی به هر یک افراد رعیت احسان مخصوصی در خور وی مرحمت نموده تا آنکه احسان و فیض او هم عام باشد و هم خاص. آیا به حکم عقل نباید هریک از افراد به قدر امکان در مقابل احسان شاه احسانی بنماید ، البته کسی که به حق سلطان قیام ننمود آن کس از ظالمین و جائرین محسوب می گردد و احسان رعیت نسبت به سلطان جزء دعا او و ذکر خیر و نشر فضائل اوو شکر برا نعام و اکرام او و اطاعت اوامر و حفظ مملکت اومحبت واقعی نسبت به او در آشکار و پنهان و اقتداء به او در تدبیر منزل و نظام خانوادگی خود چیزی دیگری نخواهد بود . وهمان طوری که سلطان موظف تنظیم وتدبیر امور مملکت است ، صاحب منزل نیز وظیفه او تنظیم وترتیب دادن امور منزل است زیرا که نسبت صاحب خانه به خانه خود مثل نسبت سلطانست به مملکت خود. * نقش ایمان و خداباوری کسی که خدارا به علم و عدالت و حکمت شناخت البته تصدیق می کند که عبث وبیهوده کاری در ساحت کبریایی او روا نیست و البته انسان را برای امر زندگی خلق فرموده و آن همان حیات جاودانگی و نعمت های همیشگی است که عاید اهل ایمان و تقوی می گردد. نقش ایمان به عنوان یک عامل قوی و یک پلیس باطنی که انسان را از کارهای زشت که منافی با تقوی و عفت است باز می دارد و آن را نمی توان نادیده گرفت و اگر عقل انسان همراه با ایمان به سوی سعادت حرکت کند به سعادت و رشد می رسد . ایمان صحیح و کامل آن ایمانی است که از روی کشف مشاهده باشد و کسی که به این مرتبه از ایمان موفق گردید آنچه را غیر او به نظر وبرهان اثبات می نماید نزد او ضروری و بدیهی است وآنچه نزد دیگران از طریق سمع وشنیدن از دیگران اثبات گردیده در نظر حق بین وی ضروری و بدیهی گشته و معاینه می نمایند و دیگر در معارف محتاج به استدلال نمی باشد خلاصه ایمان کامل آن است که از ) علم الیقین( تجاوز نماید و به ) عین الیقین ( برسد و ) از آن بالاتر این است که از ) عین الیقین ( تجاوز نماید و به ) حق الیقین ( برسد .) ک اخلاق ، ص 164 * نقش علم : بانو در بیان تأثیر گذاری علم در رشد معنوی انسان چنین بیان می کنند که اگر خواهی به این مقام بررسی نخستین وظیفه ی تو این است که اکتساب علوم شریفه نمائی و قدم قدم بالاروی وابتدای تعلیم وتحصیل و فرا گرفتن علم ) منطق( است زیرا که علم منطق شناختن وتمیز دادن بین صحیح وفاسد علوم است وعقل وفهم را قوّت می دهد وذهن را تصفیه می نماید چنانچه در تعریف و شناسائی آن گفته اند منطق ) آلتی است صناعی و میزان شناختن صحت و فساد علوم نظری است ( ؛ پس از تعلم و فراگرفتن علم منطق در مقام شناختن حقیقت اشیاء ، طبیعت و مراتب موجودات را به میزان منطقی بشناسی پس از آن علم تحقیقی و تعلق 1 به آنها پیدا نمائی و توسع نفسانی برای تو حاصل گردد آن وقت به وسیله این علوم و توسعه نفسی که در پرتو دانش برای تو حاصل گردیده توصّل پیدا می نمایی ، راهی برای تو باز می شود به سوی علوم الهی ، آن وقت است که مستعد می گرددی برای قبول مواهب وعطایای حقتعالی وفیض مخصوص الهی شامل حال تو می گردد. پس از آن سکونت پیدا می نمایی و نفس تو از اضطراب و قلق طبیعت آرام می گیرد و حرکت ناهنجار به طرف شهوات حیوانی نمی نماید ومراتب ترقیّات خود را از اول تکوین تا آخر از مراتب موجودات مرتبه به مرتبه ملاحظه می نمایی ومی فهمی که هرمرتبه ای از وی دروجود محتاج است به مرتبه قبل از وی و عالم می گرددی که ممکن نیست برای انسان کمالی و مرتبه ای حاصل گردد مگر بعد از آنکه کمال قبل از آن را تکمیل کرده باشد .کسی که آرزوی رسیدن به این مقام را در دل خود بپروراند و 1 ) مقصود از علم تحقيقي اين است كه از روي دليل استدلال حقيقت و مراتب موجودات را بشناسي و به وجود آنها ايمان داشته باشد نه فقط - به گفته ي غير مفاهيمي تصور نمائي و وجود آنها در نظر تو مشکوک باشد و هر گاه علاوه بر اثبات به دليل عقلي تعلق قلبي نيز حاصل گردد آن را ايمان تعلقي گويند . ( لایق و قابل رسیدن به آن سعادت نیز باشد نخستین وظیفه او این است که در مقام علم بر آید و موجودات عالیه را ملاحظه کند وتوجه و عنایت نماید به طرف آنها و به اندازه ای ) و لو به تصور اجمالی( آنها را بشناسد وپس از معرفت اجمالی شائق و مایل گردد و سعی وکوشش نماید که خود را به ایشان برساند و از سنخ آنها گردد . آن وقت درمقام عمل برمی آید وتعب و زحمت ومشقت این راه را متحمل می گردد تا آنکه به مقصود ) برسد.) ک اخلاق ، ص 141 عمل بانو مطابق با گفتارشان اشتیاق به تحصیل و استفاده از وقت و مطالعه مداوم : بانو امین علاقه وافری به تحصیل علوم دینی در خود می دید ، لذا با عزمی استوار و اراده ای پولادین و با توکل به خداوند بزرگ با این که بانویی خانه دار، - همسری فداکار و مادری رئوف بود در این راه گام نهاد وبا همه موانع موجود مبارزه کرد . بانو امین در کتاب - پر ارج النفحات الرحمانیه )صفحات 9 و 11 ( به این امر اشاره فرموده، می نویسد : " من در کودکی و اوایل جوانی بسیار مایل و حریص به مطالعه کتاب های علمی و گوش دادن به مواعظ دینی بودم و هر گاه نزدیکان من مشغول به تفریح می شدند من به مطالعه مشغول می شد." * نقش عمل صالح : بانو در طریق تحصیل سعادت از طریق عمل می گویند پس از آنکه انسان در قسمت علوم نظری و فکر کامل گردید بایستی خود را به طرف سعادت عملیه سوق دهد و طریق کسب عمل را بیاموزد به اینکه از قوای طبیعیه ابتدا نماید و حرکت کند و از مراتب و درجاتی که متوسط بین مبدأ و آخرین مرتبه وجود است بگذرد تا آنکه برسد به غایت وجود ) یعنی : به همان مبدأی که در مقام تحصیل علم از آن تنزل نموده بود . زیرا در این مرحله غرض ما تحصیل سعادت اخلاقی است به طوری که تمام افعال واعمال ما نیکو وجمیل واقع گردد( خداوند در سوره انبیاء آیه 47 فرمودند : "وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفى بِنا حاسِبینَ " در روز قیامت مقرر می نماییم میزان عدل را ، پس ستم نمی شود به کسی از حق او « » و اگر چه عمل وی به قدر وزن یک دانه ) خردل ( باشد آن را حاضر می گردانیم اما برای این که عمل او صالح و خیر گردد باید توجه کند که چون باری تعالی در افعال خود غرض و فائده ئی غیر از خوبی عمل در نظر دارد وتمام افعال او خیر محض است انسان کاملی که نماینده ومظهر صفات حق است نیز بایستی اقتدا کند به مولای خود ودر اعمال و کردار خود جز خوبی خود آن عمل چیزی در نظر نگیرد تا آنکه افعال او الهی گردد . و هر گاه انسان در اعمال خود جزخوبی عمل چیزی منظور ندار افعال وی تماماً خیر محض وحکمت صرف می گردد و غرض او از فعل همان اظهار او است نه آنکه غرض ) فائده ای است که مترتب بر آن گردد . ) ک اخلاق،ص 139 اولیاء هم در اعمال و کردارشان جز خوبی عمل چیزی در نظر ندارند و اگر از ایشان عملی صادر گردد که نفعش به غیر برسد به آن قصد ثانوی است و مقصودی اولی از خود عمل است که عین خیریت و فضیلت است. سعادت حقیقی بشر این است و انسان به این مرتبه نمی رسد مگر وقتی که تمام آرزو و آمال او آنچه راجع به امور طبیعی وی است فانی گردد و عوارض نفسانی نیز از وی سلب شود و اموری که از عوارض نفسانی در قلب او خطور می کند بالتمام بمیرد و ناچیز به نظر آید و اندرون قلب او از شعاع نور الهی روشن گردد واطراف دل او را حکمت واسرار خلقت فراگیرد آن وقت همت وعمل او تماماً الهی می شود . آری قلب انسان وقتی از امور نفسانی و آلایش طبیعی کاملا تصفیه گردید و پاک شد آن وقت مستعد می گردد برای فیوضات غیر متنهاهی الهی و باز می کند برای قبول اشراقات نور ازلی ، و موفق می گردد از این مرتبه دانی جهل و بی خردی ، صعود نماید به مرتب عالی علم و دانش و به آن نور دانشی که در دل او طلوع نموده شوق سر شاری در قلب او پدید می گردد وآن شوق هرگاه با عمل نیک توأم گردید انسان را در معرفت وعلم به حد یقین می رساند و اطمینان قلبی وی را از قلق طبیعت آرام می گرداند و امور الهی در قلب او ثابت و ) متمرکز می شود . ) ک اخلاق ، ص 171 از طرفی چون موجودات تماما مرتبط بهم و متصل بیکدیگرند و یک وحدت جمعى بین آنها دائر است و اادر این مرحله هم اعمال بشر در نظام گیتى آثار بخصوص به جا می گذارد مخصوصا عمل هر کسى نسبت به خودش بلکه نسبت به نظام عالم تأثیراتى دارد این است که هرگاه ایمان و عمل صالح در جماعتى دائر گردید و مدینه فاضله به وجود آمد چون ایمان و عمل صالح جزء نظام عالم است در آسمانها و زمین تأثیر می کنند و برکات آسمانها و زمین با اهلش فرود می آید همین طور کفر و عمل زشت در فساد عالم کون تأثیر می نماید و بسا قحطى یا جنگ یا فسادهاى دیگرى را ایجاب می نماید چنانچه آیات بسیارى مشعر به همین » ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ « معنى است مثل قوله تعالى در سوره روم آیه 41 ) )مخزن ، ج 4، ص: 647 لذا هر فردی به جهت این تأثیر گذاری در علام باید از عمل زشت پرهیز کرده و رو به عمل صالح آورد. در سوره اعراف آیه 8و 9 فرمودند : "وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ . وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ ." وزن در قیامت حق است .کسی که میزان عمل وی در قیامت سنگین باشد رستگار است « » و کسی که میزان عمل وی سبک باشد ضرر و خسران برده و به آیات ما ستم نموده است *معرفت خویشتن و مقصود از شناختن خود نه فقط دانستن هیکل و جسمیّت و قواى مندرجه در آن است بلکه این شناسایى وقتى براى شخص میسر می گردد که پس از ایمان در مقام تصفیه نفس برآید و با کوشش بسیار روح و روان خود را جلا دهد و از خودیّت خود عارى و برهنه گردد و از عالم طبیعت سفر کند بعالم روحانیّت و آن روح ملکوتى الهى که در آن به ودیعه گذارده شده تقویت دهد. کسی که جوهر وحقیقت نفس خود را شناخت می فهمدکه از سنخ این عالم نیست چنانچه هرکس خود ، درک می کند که همیشه طالب علوکمال و برتری است وهر قدر بر علو مقام او افزوده شود باز طالب زیادتی است .) ک معاد ، ص 73 ( شناختن نفس موقوف بر شناختن حق است تا خود را نشناسی خدا را نخواهی شناخت ، شناختن نفس همان شناختن حق است زیرا نفس اثری از آثار او و فعلی از افعال او می باشد .)ک ) معاد ، ص 73 و 77 پس از آنکه انسان خود و خدای خود را شناخت می فهمدکه کمال وتمامیت بشر وقتی تحقق پذیردکه مظهر ونماینده اوصاف حق گردد . انسان اگر به وظیفه خود عمل نکند ودر اعمال و افعال خود به اجازه عقل و شرع رفتار ننماید به مرکز وجود خود نخواهد رسید ولی اگر در خط مستقیم حرکت نموده و به دستور عقل و شرع رفتار نمود آن وقت داخل سعداء و عرفاء و مقربین می گردد .) ک معاد ، ص 112 ( معرفت حقیقی برای احدی میسر نمی گردد مگر به تدریج و عمل نمودن به سیرت محمدی ) ص ( و خلف حقه آن بزرگوار و هر قدر در این عالم در طریق معرفت حق تعالی و بندگی او سریع تر حرکت نمود و جهات روحانی خود را قوی تر گردانید و از قید شهوات نفسانی وارسته گردید بر قوت و لطلفت روح وی افزوده می گردد .) ک معاد ، ص 119 ( کسی که در این عالم بر طریق انبیاء و اولیاء مشی نماید و در شریعت حقه ثابت قدم باشد بر طریق مستقیم حرکت نموده و انسان هر چه کند از خوب و بد تأثیر در قلب او می گذارد که با تکرار عمل ملکه وحالتی برای شخص حاصل می گردد . ) ک معاد، ص 111 ( * اعتقاد به معاد و نهایتاً دین داری : شناخت مبدأ و معاد موقوف بر شناختن نفس است ابتدا باید خود را بشناسیم تا به شناسایی مبدأ و معاد پی ببریم ) من عرف نفسه فقد عرف ربّه ( کسی که خود را شناخت خدای خود را شناخته است . ) )ک معاد ص 75 عالم آخرت این است که افعال و اعمال انسان که در این عالم عوارضی به نظر می آید در قیامت مجسّم می گردد و شخص اعمال و افعال خود را با آثاری که بر آن مترتب می گردد از استحقاق عذاب یا وصول به امر معاد یکی از اصول دیانت به « : ثواب ممانیه می نماید .) ک معاد ،ص 61 ( امام صادق ) ع ( می فرماید دلیل ما برای اثبات این که انسان پس از مردن باقی است . » شمار می رود و اصول دین تقلید پذیر نیست وحقیقت وهویت وی فنا پذیر نیست دوچیز است : برهان عقلی وبرهان نقلی. برهان عقلی :هر دانشمند عاقلی می فهمد که جهان وگردش آن بازی نیست و سرّی دارد ودر پس این پرده داستان دیگری است زیرا که بدیهی و واضح است این عالم و این عناصر و این چرخیدن اوضاع عالم به گرد هم چیز خودسرانه ای نیست و اثر طبیعت بی شعور نمی باشد بلکه غایت وفایده بزرگی در نظر است وجای تردید نیست که فایده این اوضاع واین کره ها وجود انسان است . ) ک روش خوشبختی ( * کسب صفات و فضائل محموده : در تهذیب نفس انسان باید فضایل محموده ای را در خود پرورش دهد تا بتواند این مسیر را طی کند فضائل اخلاقی بیش از آن است که در این مختصر بگنجد لکن در این قسمت به برخی از آنها می پردازیم : اول از فضایل محموده یقین است : یقین سه مرتبه دارد علم الیقین ، عین الیقین و حق الیقین علم الیقین : دانستن شیء است بطور یقین و اطمینان نفس و خالی بودن از شک و ریب . عین الیقین : روئیت و مشاهده شیء است به چشم سر یا به چشم قلب و نسبت عین الیقین به علم الیقین مثل دیدنست نسبت به شنیدن و حق الیقین بالاتر و برتر از آنهاست و آن یقینی است که از یافتن حقیقت شیء حاصل می گردد. و علم وقتی به مرتبه اطمینان می رسد و از شائبه شک وریب خالی می گردد که به مرتبه عین الیقین یا حق الیقین برسد و گر نه مادامی که علم به مرتبه دیدن یا یافتن به قلب نرسد در معرض فناء و زوال خواهد بود. پس انسان عاقل بایستی پس از رسیدن به مرتبه علم الیقین جدیت و کوشش نماید که معارف خود را ترقی دهد و حتی الامکان ازعلم الیقین به عین الیقین یا حق الیقین برسد تا آنکه از خطرات اوهام و وساوس شیطانی مصون و محفوظ ماند . و اگر خواهی مراتب سه گانه یقین را بدانی مطلب را به یک مثال واضح می نمائیم . حکماء و عرفاء گفته اند: مثال علم الیقین اینست که فرض می کنیم شخص آتش را ندیده لکن همین قدر شنیده که در عالم موجودی هست سوزاننده وگرم و روشن و صاحب دود ، این شخص به مجرد دیدن دود یقین می کند درآن محل آتش افروخته شده است و مثال عین الیقین آنست که شخص آتش را ببیند و از حرارت او گرم شود و از روشنائی وی استفاده کند و مثال حق الیقین اینست که شخص در آتش رفته و سر تا پای وی را آتش سوزانیده و فقط یک توده آتشین باقی مانده معلوم است دیگر غیر از آتش چیزی دیده نمی شود صفات شخصی او در آتش منحل گشته و رشته های وجود او را آتش سوزانیده مثل آهنی که درآتش گداخته می گردد ببین چگونه دراین حال غیر از یک قطعه آتش چیزی به نظر نمی آید و صفات آتش به تمام در وی هویدا می گردد. لکن با این حال اگر ساعتی از آتش دور افتد فوراً به حالت اولیه خود یعنی تیرگی و سیاهی وسردی بر می گردد هم چنین انسان عارف مستغرق در شهود احدی تعالی درحال غلبه مشاهده غیر از یک حقیقت وحدانی ازلی وابدی ومحیط به جمیع موجودات چیزی نمی بیند حتی آنکه خود و صفات خود را از او و قائم به وجود حقانی او بیند لکن اگر ساعتی محجوب ماند وپرده طبیعت و منیت حائل آن گردد آن حالت نورانی فوراً از وی سلب می شود و به حالت اولیه خود یعنی نقص و ) احتیاج و گرفتگی و تاریکی بر می گردد .) ک اخلاق ، ص 129 دوم از صفات محموده صبر است و انسان بایستی به قدم صبر و بردباری طی این طریق بنماید. چنانچه گفته شد صبر ناشی از کمال عقل و سکون نفس می باشد و چون در حیوانات عقل یافت نمی شود لذا ممکن نیست متصف به صفت حمیده صبر گردند. و معنی و حقیقت صبر سکون نفس است از جزع و فزع در هنگام نزول بلاء و مصیبات یعنی خودداری نمودن وآرام بودن وشکایت واظهارخلق تنگی ننمودن دروقتی که صدمه یا بلاء یا مصیبتی به او واردگردد. صبر چهار قسم است : اول صبر بر تحمل بار تکالیف و عمل نمودن به وظائف طاعات و عبادات . دوم : صبر بر ترک معصیت یعنی خودداری نمودن هنگام حرکت قوه غضب و قوه شهوت . سوم : صبر در بلاء و مصیبت و گمان مبر که سخت تر و ناگوارتر باشد از صبر بر ترک معصیت بلکه به مراتب بسیار صبر بر ترک معصیت ناگوار و سخت تر است چنانچه می بینیم کسانی که در بلیات بردبار هستند غالباً در شهوت رانی و عیاشی بی طاقت می باشند و در وقت غلبه شهوت عنان نفس خود را رها می نمایند. بانوی ایرانی ، خود علاوه بر تحمل و صبر در برابر غم از دست دادن فرزندان ، بیماری هایی پیدا نمود ولی دربرابر آنها حتی یکبار هم شکایت نکرد . اگرکسی سؤال بسیار ساده و پیش پا افتاده هم می کرد ،آن بزرگوار با حلم جواب او را می داد . خیلی توصیه می کرد به گذشت کردن و از روحیات بارز حاجیه خانم امین ، نهایت تواضع و فروتنی و حلم و آرامش روحی فوق العاده ایشان بود. سوم ازصفات محموده صفت رضاء است: مقام رضابالاترین مقامات مؤمنین کاملین وعارفین موحدین است ومعنای رضاء اینست که شخص راضی وخوشنود باشد به قلب و زبان به آن چه کردگار عالم برای او تقدیر فرموده و چون و چرا در کار مدبر حکیم نپسندد بلکه هیچ وقت در ذهن او خطور نکند که اگر امر فلانی واقع شده یا واقع نشده بود بهتر بود زیرا به مرتبه رضاء نمی رسد مگر کسی که به علم الیقین خدا را حکیم مطلق و مدبر عالم درست کار مشاهده نماید. راضی کسی را گویند که در وقت بلاء هم در ظاهر آرام باشد و هم در باطن راضی باشد به تقدیرات حقتعالی نه به زبان شاکی و نه قلب غضبناک ومعترض باشد . صفت رضا را مقامات و درجات سه گانه است : مرتبه اول آنکه شخص راضی از زیادتی عشق و محبت او نسبت به حق تعالی اصلاً درک الم ومصیبت نکند مرتبه دوم ازرضاء مقام کسیست که به جان ودل راضی است به مشیت الله چون درهر چیزی که واقع گردید حکمت و رضای حق را می بیند.) ک اخلاق ، ص 166 ) و 164 چهارم از فضائل محموده ایجاد عدالت در خویش است ، عدالت نقطه مرکز فضائل است اگر چه هر فضیلت و صفت نیکی حد وسط بین دوصفت زشتی است که دردو طرف افراط و تفریط آن فضیلت واقعند و اعتدال بین طرفین را تعبیر به فضیلت می نمایند . لکن عدالت حد وسط بین تمام اطراف فضائل و شامل تمام اوصاف نیکو و فضائل حمیده است . زیرا که اتصاف به عدالت نهایت و سرآمد تمامی صفات نیکو وکمالات است .این است که صفت عدالت ازتمام رذائل و اوصاف زشت دنی درمنتهی درجه دوری است .پس از اینجا معلوم می شودکه اگر انسان ذره ای و سر سوزنی از حد وسط که عبارت از اعتدال باشد تجاوز نمود از حد عدالت خارج می گردد و از ظالمین وجائرین محسوب می شود ،زیرا که تمام فضائل مندرج درعدالت ) وعدالت جامع وحاوی تمام محسنات اخلاقی است .) ک اخلاق ، ص 261 چگونگی تحصیل عدالت نخست چیزی که در اکتساب عدالت بایستی مراعات گردد ، تعادل و توازون بین قوا است . انسان وقتی از اصلاح نفس خود فارغ گردید ودرخود احراز نمودکه به فضیلت عدالت ممتاز گردیده و تعادل بین قوا و ملکات نفسانی او پدید گردیده و بالنتیجه اعمال و کردار وی تحت قاعده مضبوطی قرارگرفته آن وقت بایستی شروع نماید درتربیت دیگران واول دوستان ونزدیکان وعشیره خود را تربیت نماید ، پس از آنکه شروع نماید به تربیت مردمان دور دست تا برسد به حیوانات که در تربیت حیوانات نیز بکوشد. زیاده روی در » . ناموس خلقت عالم روی همین پایه تعادل و توازن برپاست « بانوخود معتقد بودکه امر تحصیل و مطالعه موجب فرسودگی و ناتوانی جسم خواهد شد و درست در ایامی که یک محقق انتظار دارد از مطالعات و تحقیقات خود بهره علمی ببرد ازفعالیت باز می ماند وخانم امین با رعایت این امر در وظائف عبادی ، خانه وخانواده و تحصیل توانست منشأ خدمات فراوان گردد . صبرکه همراه با تلخی و سختی است ، نتیجه اش پیروزی وشیرینی است . چنانچه گفته شد مقابل عدالت ظلم و جور است ، بدترین مردم کسی می باشد که به نفس خود ظلم نماید و بدتر از آن کسی است که به دوستان و عشیره خود ظلم کند و پست تر از آن و به توده مردم ستم نماید و پست تر از همه آنکه ظلم او به حیوانات نیز برسد . در پیش گفتیم علم به یکی از دو ضد به عینه علم به ضد دیگری است و معلوم شد که بهترین مردم شخص عادل است ، پس معلوم می شود که بدترین ) مردم آدم ظالم و جائر است . ) ک اخلاق ، ص 241 و 242 بعضی از حکما اظهار نمودند که نظام عالم و اصلاح حال موجودات منوط به محبت است وگفته اند وقتی شرف محبت و دوستی بین مردم دائر باشد در معاملات بطور مساوات و عدالت عمل می نماید زیرا که هیچ وقت دوست بردوست خود تعدی نمی نماید و به وی ضرر نمی رساند و سر ش این است که دوست راضی به ضرر دوست خویش نمی باشد ) ک اخلاق ، ص 246 و 244 ( عوامل سرعت دهنده برخی عوامل باعث سرعت در رشد و کمال می شود که عبارتند از : * دعا و عبادت : یکی ازعوامل سرعت دهنده در رشد افراد عبادت است و نماز یکی از اعمال عبادی است . زیرا نماز صحیح وکامل قلب را نورانی ، چشم بصیرت را بینا ، عقل را قوی می کند و انسان را به درجه عالی و به قرب و جوار ) پروردگار عالم می کشاند . ) ک روش خوشبختی ، ص 27 و 28 بانو روایتی از حضرت صادق علیه السلام ازکافی آوردند که ازامام سوال نمود ابن وهب : که بهترین « : عبادتی که بندگان را به پروردگار نزدیک می سازد ودر پیشگاه الهی محبوب می گرداند چیست ؟ فرمودند ما اعلم سیئا بعد المعرفه افضل من هذه الصلوه الا تری ان العبد الصالح عیسی بن مریم علیها السلام قال : " و ) اوصافی بالصلوه و الزکاه مادمت حیا" ) سوره 19 آیه 62 بعد از معرفت وشناسایی خدا عبادتی برتر و مهم تر از نماز پنجگانه سراغ ندارم ندیدی بنده صالح خدا عیسی بن مریم علیه السلام گفت : " اوصافی بالصلوه و الزکوه مادمت حیاء " یعنی خدا مرا تا پایان حیاتم به انجام نماز و دادن زکوه امر فرموده است . تنها نماز است که انسان را از ارتکاب فحشاء و منکر حفظ می ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و منکر فقط نماز است که انسان را از زشتی « : نماید بنا به فرموده خدای تعالی نماز با ایجاد رشد معنوی در فرد او را از فحشاء باز می دارد وقطعا فحشاء و منکر ». ها و پلیدیها دوز می دارد ) در اجتماع نباشد باعث رشد معنوی دراجتماع خواهد شد .) ک چهل هدیث ، ص 694 * آرامش روح : یکی دیگر از عوامل سرعت دهنده آرامش روح است و آرامش روح وقتی نصیب بشر می گردد که دو اصل اساسی را کاملاً مراعات نماید : 1 اعتقاد صحیح و ایمان به مبدأ و معاد . 2 اخلاق نیکو که منشاء اعمال – – ) نیک گردد وحیات روحانی که درسایه ایمان و رحمت خداوند حاصل می گردد .)ک روش خوشبختی ،ص 27 * شوق همراه عزم و اراده : نخستین قدم که انسان به سوی سعادت برمی دارد و به مراتب عالیه صعود می نماید عبارت از شوق و اشتیاق او است. شوقی که در انسان پدید می گردد اگر با قصد صحیح و نیت خالص باشد گاهی می شود که می کشاند او را به راه مستقیم و منهج قویم و متناهی می گردد به کمال انسانیت و آن سعادت تامی است که بسیار کمیاب است و بسیار می شود که انسان در سیر و سلوک خود از طریق حق کج می افتد و برای کجروی اسباب فراوان است و بیان آن طولانی است و فعلا حاجتی به ذکر آن نداریم زیرا که در مقام ) تهذیب اخلاق خود می باشیم . ) ک اخلاق ، ص 77 قواى انسان هر قدر ضعیف و ناقص باشد اگر در عمل کوشش و جدیت کرد و با عزم ثابت و اراده قوى در حصول آن پافشارى نمود البته مظفریت نصیب او میگردد و ترقى و تعالى مییابد، هیچ موجودى به کمال نمی رسد و هیچ عملى منتج نمی گردد مگر در اثر استقامت همین عزم ثابت و اراده قوى است که انسان را به ) مراتب عالیه می رساند. ) مخزن ج 1 ص 99 و ج 6 ص 636 بانو هم چنانکه عواملی ازقبیل شوق و تفکر را از عوامل پیشرفت روحی و معنوی می دانستند خود در این راه پیش قدم بود. آقای حاج محمد علی امین ، فرزند آن بانو می گوید: « من درست به یاد دارم که برای ایشان مقداری کتاب عربی ،رسیده بود . شوق و شوری را که آن موقع در ایشان دیدم واقعاً فراموش نمیکنم » . خود ایشان بسیاری ازاوقات خود رابه تفکر گذرانید وبه راهنمایی فکر،حقایقی رااز میان مجهولات استخراج کرد. وبا بررسی تاریخ گذشتگان و... به تقویت عواملی که باعث رشد عقل می شود ،پرداخت وبا موانع شناخت وعوامل فراوانی که عقل را نابود می کند، مبارزه کرد و آینه عقل را جلاء داد .شاید بتوان گفت بزرگترین وجه امتیاز بانوی ایرانی نسبت به بسیاری از زنان و مردان عصر خویش و نیز اعصار پیش از او و پس از او ، قوت تعقل آن بانو در هر دو عرصه معاش و معاد بوده است ، زیرا سراسر زندگی او مملو از تجلیات عقلانی است . شرح حال زندگی ایشان خود بهترین گواه برآناست که بانوی ایرانی به عنوان یک زن در بزرگترین نبرد را نصیب خود گرداند ونشان داد که » کمال عقل « انسانی یعنی جنگ بین عقل و هوی فاتحان همدال افتخار باید با به کار گیری موهبت عظیم عقل هوی نفس را پیرو هدایت عقل نمود . بزرگترین اسبابی که می توان به ساحت قرب الهی واصل گردید ، عبارت از تعقل و تفکر است . قوّه عقل و فکر بالاترین فیض سبحانی و منبع فیوضات غیر متناهی است . و انسان به دو بالعقل که عبارت از علم و عمل است می تواند خود را از - - حضیض عالم ناسوت ، به علوم رتبه ملکوت برساند . آری قوه عقل و فکر بالاترین فیض سبحانی است . و منبع قدرتهای بیکران خدائی است. شخص متفکر ، تجلیّات وظهور اتقان و نازلی وفیض سبحانی را در هر یک ازذرات کائنات جلوه گر می بیند ؛و شناخت ننفس خو د عبارت از همین است . بدیهی است که محتویات فکر انسان هرقدر عالیتر باشد ،آن فکر کاملتر و عالیتر است .زیرا که فکر وعقل با محتویات آن خود انسان وحقیقت انسان است. بنابر قول دانشمندان ، حقیقت بشر همان قوّه ادراک ومحتویات آن است . واز آن تعبیر به اتحاد عاقل و معقول بلکه اتحاد حاس و محسوس می » . نمایند منتهای مراتب رشد و و کمال انسانی و سعادت پس از آنکه انسان مستعد گردید برای قبول فضیلت وشرفی که بایستی به سعی و عمل و کوشش بسیار وجد و جهد فراوان انجام گیرد و با کمال متانت و استقامت در مقام ترقی و تعالی بر آمد و آنچه لازمه ی علو مقام بشریت است به انتها رسانید چنانچه در صفحات قبل به طریق آن اشاره نمودیم تا برسد به منتهی درجه و مرتبه کمال بشری آن وقت افق وجود او بالا می رود تا اینکه متصل می گردد به افق وجود ملائکه و رسیدن به این مرتبه منتهی درجه و مقام آدمی است . وقتی بشر به این مرتبه و مقام رسید آن وقت است که در نظر شهود وی تمام موجودات رنگ وحدت گرفته و با یکدیگر متحد گشته اند وبه چشم دل مشاهده می نماید که اول آنها متصل به آخر آنها است و این وحدت و اتصال را دائره وجود نامند . چنانچه در معنای دائره گفته اند : )دائره خط واحدی است که از نقطه کشیده شود وبه عینه به همان نقطه منتهی گردد(واگر به خواست حقتعالی موفق گردیدی و به این مقام رسیدی خودت واقف می گردی و درک این مطلب را می نمایی . و اگر همین قدر توانستی بفهمی و تصور نمائی آنچه را که اشاره به آن نمودیم آن وقت مطلع می گردی بر حالتی که برای آن خلق شده ای و آرزو می نمایی که روزی به این مقام برسی و به آن واصل گردی ومی شناسی آن افقی که فوق تو و متصل به تو است و تو را اشغال نموده و بر تو احاطه کرده مرتبه ای فوق مرتبه دیگر آن وقت ایمان صحیح برای تو حاصل می گردد و مشاهده می نمایی آنچه را که مخفی و غائب از ) دیگران است . ) ک اخلاق ، ص 162 * سلامتی و کمال جسمانی سرعت بخش در کمال نفسانی : حکمائی که سابق بر ارسطو بودند مثل فیثاغورت، بقراط و افلاطون و امثال آنها اتفاق دارند کل فضائل و آنچه مربوط به سعادت است تنها در نفس تحقق می پذیرد و اموری که خارج در نفس است آن را از اقسام سعادت نمی شمارند ومتّصف به آن راسعادتمند نمی داننداین است که حکما وقتی که درمقام تقسیم سعادت بشربرمی آیند تمام آن را در قوای نفسانی و جهات روحانی قرار می دهند سعادت بشر در) حکمّت و شجاعت و عفت( است .اما در نظرآنها فقر و گمنامی و درویشی و ناقص بودن اعضاء و سایر چیزهائی که خارج از نفس ) انسانند منافات با سعادت ندارند .) ک اخلاق ، ص 162 لهذا گفتگو بین حکماء در این است که آیا سعادت عظمی چیست؟ بعضی ازدانشمندان گمان کرده اند که سعادت تام برای بشرحاصل نمی شود مگر بعد ازمفارقت روح ازبدن و مجرد گردیدن ازعالم طبیعت بالکیه وچنانچه گفتیم آنها حکمائی می باشند که سعادت بشر را منحصر به سعادت روحانی می دانند و معتقدند که حقیقت انسان فقط روح است بدن به هیچ وجه مدخلتی در حقیقت او ندارد این است گه گفته اند انسان تا وقتی در دنیا زندگانی می کند و روح وی متصل به بدن و طبیعت کدر ظلمانی است و مبتلا به نجاسات طبیعی و محتاج به چیزهای مادی بسیار است نمی توان او را سعادتمند مطلق نامید . و جماعتی این رأی را نپسندیده اند و گفته اند بسیار قبیح و شنیع است کسی گمان کند که انسان در دنیا زندگانی نماید با عقاید صحیح و حسن نیت و اعمال نیکو و همیشه در تحصیل فضائل برای خود و هم جنسان خود کوشش نمایند تا بین خلق خلیفه و نمایند حقتعالی گرددو با این حال او راشقی و ناقص دانیم تا وقتی که بمیرد و راه بعضی از فضائل بر وی بسته گردد آن وقت گوئیم او به منتهای سعادت ) رسیده . ) ک اخلاق ، ص 163 نظر بانو : نظر مناسب این است که آنچه نزد ما سعادت نامیده می شود و درست است و به وی می توان بین این دو قول را جمع نمود بیان نمائیم پس می گوییم انسان دارای دو فضیلت است یکی فضیلت روحانی که به ) او سنخیت و مشابهت دارد با ارواح طاهر و طیبی که آن را ملائکه گویند . ) ک اخلاق ، ص 159 دیگر فضیلت جسمانی که به او سنخیت و مشابهت دارد با حیوانات و چهار پایان زیرا که بشر ترکیب یافت از روح وبدن است وچند روزی در دنیا حیات دارد و زندگانی می نماید ودر عالم طبیعت اقامت می کند برای اینکه دنیا را تعمیر کند و امورعالم را منظم گرداند و نیز اکتساب فضائل نماید پس از آن به واسطه ی آن جزء روحانی که در وی است اگر به مرتبه کمال رسید منتقل می گردد به عالم علوی و در آنجا اقامت می نماید و با موجودات ملاء اعلی و با ملائکه واوراح طیبه ابدالاباد مصاحبت می نماید . وارواح پاک بشر وقتی از این عالم منتقل گردند به عالم علوی و از این بدن مستغنی گردند آن وقت به مشاهده موجودات پاک طاهر عالم بالا مشغول و محظوظ می گردند و چنان شیفته جمال و بهاء آنها می شود که دیگر نظری به تمتعات عالم طبع ندارند و سعادت حقیقی را در پرتو امر حقیقی می یابند پس برای آن ارواح پاک سعادتی نیست مگر در نفس یعنی : سعادت انسان فقط در معقولات ابدی است .وانسان مادامی که انسان است به طور اطلاق نمی توان وی را سعادتمند نامید مگر وقتی که دارای فضیلت جسمانی و روحانی هر دو گردد و دراین دو جهت تکمیل نمی گردد مگر به چیزهائی که به حال وی نافع باشد و اورا به حکمت ابدی برساند . انسانی که پابند طبیعت شد از حیوان بدتر و پست تر است کسی که در رتبه یکی از این دو فرقه نباشد در رتبه چهار پایان و در تعداد آنها محسوب می گردد بلکه بدتر و پست تر از آنها به شمار می رود زیرا حیوان فاقد عقل و شعور است و صعود نمودن به مراتب عالیه برای وی میسر نیست ودر اجرای اوامر تکوینی حقتعالی همیشه ) می کوشد تا آنکه خود را برای چیزی که خلق شده برساند . ) ک اخلاق ، ص 159 آسیب شناسی رشد معنوی در انسان بررسی مسائل پیرامون عوامل رشد ما را به آن جا کشاند که علت رشد نیافتن رادر میان بسیاری ازانسانها ریشه یابی کنیم لذا در کلام بانو موانع رشد و کمال را این گونه تقسیم شده یافتیم: آسیب به رشد اخلاقی و رذائل اخلاقی بیان شد تا رذائل اخلاقی در وجود انسان باشد هرگز حرکتی به سمت کمال صورت نمی گیرد. پس ازموانع رشد وبالندگی رذائل اخلاقی است که در وجود انسان ریشه دوانیده است ازجمله آنها کبر و حرص وحسد و بدترین رذیله حب دنیاست که منشأ دیگر رذائل می شود و بانو در کتاب چهل حدیث خود با استقاده از روایت به توضیح این مطالب می پردازد. حب دنیا بانو با بیان حدیثی از معصوم اذعان می دارند که وابستگی و حب به دنیا بشررا از رسیدن به سعادت و کمال باز می دارد. افضل اعمال نزد خدای عزو جل کدام است ؟ فرمود : « : از علی بن الحسین علیها السلام سوال شد بعد از معرفت خدا )جل شانه ( و شناخت رسول او )صلی الله علیه و آله ( عملی برتر از بغض دنیا نیست ، ک چهل حدیث ، ص ( . » زیرا برای هر معصیتی ،یک راه است و برای دنیا پرستی راههای مختلف وجود دارد )636 البته بدانکه دنیا دو گونه است ، دنیا ی رستگاری و دنیای دور ازرحمت خدا ... بدان که مراد از دنیای ناپسند ی که بغض برآن افضل اعمال است ، چیزی است که تو را از ذکرخدای تعالی و عبادت او باز گرداند ، دنیا مطلقا مذموم نیست زیرا به وسیله ی دنیا ، انسان به کمالات و درجات عالی نائل می آید ) ک چهل حدیث ، ص 634 ) کسى که قلب و دل وى آلوده به محبت دنیا گردید و حبّ دنیا در اعماق دل او فرو رفت علامتش این است که دنیا و نفس پرستى شعار وى مى گردد و آنچه در آن حظّ نفس باشد و لو به روحیه و مقام نفس لاهوتیّه وى مضرّ باشد روح لاهوتى خود را به طبیعت و نفس حیوانى مى فروشد و هیچ ملتفت نیست که چگونه در مقام خسران خود کوشش مى نماید لکن اگر تزکیه نفس مى نمود و دل و روح و روان خود را از آلودگى طبیعت قدرى مصفّى و طاهر مى گردانید می دانست که آخرت بهتر از دنیاست آرى دنیا )من حیث هى( قطع نظر از اینکه مقدّمه باشد براى آخرت و سعادت جاودانى هیچ خیرى در آن نیست به این اعتبار دنیا فانى و آخرت باقى است و فانى را هیچ طرف مقایسه نیست با باقى اگر خیرى در دنیا تصور شود در جایى است که مقدّمه باشد براى رسیدن به حیات جاودانى اخروى و عیش همیشگى و رسیدن به فیوضات رحمانى و گر نه خواستن دنیا براى حیات دنیوى و تعیشات مادّى هیچ خیرى در وى نیست این است که بزرگان و دانشمندان دنیا را جیفه گندیده به شمار آورده اند . کبر: اول صفتی که به وسیله آن ، نافرمانی خدا انجام می شود ،کبر بود که ابلیس بوسیله آن نافرمانی کرد و سر پیچی نمود ، وتکبر ورزید ، و از جمله ی کافران گردید . کبر خلقی است در باطن و درون و نشانه ی آن اعمال است . که از آن سر می زند مثل متکبرانه راه رفتن بین مردم و نشستن در مجلس زور گویان و ستم پیشگان و ارز بزرگی خود گفتگو کردن و خود را بزرگ دانستن وفاعل آن متصف به کبر است و صفت کبراز بزرگترین صفات نکوهیده ی هلاک کننده است متکبر در صفتی که تنها و فقط شایسته ی خدای توانا است منازعه می کند. که در حدیث قدسی فرموده است . ) ک چهل حدیث ، ص 672 بدترین انواع کبر بعد از کبر در مقام بندگی خدا ان است که انسان را از استفاده علم که حیات روح است باز دارد . و این مطلب به عنوان یکی ار موانع فردی عامل بازدارنده رشد معنوی در انسان است. در ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا ، خداوند افرادی را که بخود می بالند و تکبر می « : سوره نساء آمده ) ک چهل حدیث ، ص 634 ( » . کنند دوست ندارند حرص وپس از کبرصفت حرص بود که سبب معصیت آدم و حوا علیها السلام شد ، زمانی که خدای تعالی به آنها فرمود : هر چه خواهید بخورید ، ولی نزدیک این درخت نشوید که از ستمکاران خواهید شد، پس دست به کاری زدند که از آن بی نیاز بودند . و این خصلت در فرزندان آنها تا روز قیامت باقی ماند و به همین مناسبت است که فرزندان آدم حریصانه که می طلبند آنچه را بدان احتیاجی ندارند .حرص صفتی است که موجب سلب آسایش ظاهر است چون نفس او به آنچه دارد قانع نمی شود ، و همیشه حود را در طلب دنیا رنج می دهد، بنابراین کسی که صفت حرص در نفس او باشد به آنچه برای اوموجود است قناعت نمی کند اگرچه دارای مال بسیار و جاه مقام چشمگیر باشد ، ودر بقیه عمرش اطمینانی به خدای تعالی ندارد . در نتیجه فقیر خواهد بود ، زیرا در باطن او صفتی که حاجت وی را از غیر مسدود کند وجود ندارد . ) ک چهل ) حدیث ، ص 676 حسد و بعد از حرص صفت حسد بود که وسیله ی نافرمانی فرزند آدم قابیل شد، حسد نیز خود از موانع رشد است که از درون مرد را بازمانده از راه می کند . حسد یعنی اینکه دوست دارد زوال نعمت را از دیگران، اگر چه به او تعلق نگیرد . و یا تمایل دارد به آن نعمت و یا اینکه عین آن را نمی خواهد بلکه مثل آن را آرزومی کند. چون از مثل آن عاجز می باشد میلش به زوال آن است . حسد سبب بغض مومن می شود و بغض مومن حرام است وسبب حرام، حرام است. و بر مسلمان واجب است آسایش و تنعم را برای دیگران بخواهد .چگونه آروزی زوال آن جایز خواهد بود. ظاهر تر و قوی تر این است که حسد بردن مطلقا حرام است و پاک کردن حسد از قلب به هر طوری که باشد واجب است . و اظهارش حرام . چه گناهی بزرگتر از بیزاری از آسایش مسلمان است. ) ک چهل حدیث ، ص 688 و بالاخره از رذائل دوستی زنان ، و محبت دنیا و برتری جوی ، راحت طلبی ، کثرت کلام ، و برتری جویی و حب مال و ثروت هفت خصلتند که همه آنها در دنیا دوستی جمع شده است ، و از این رو پیامبران و دانشمندان بعد از آگاهی بر این موضوع گفتند : دنیا دوستی سر چشمه ی تمام خطاها و گناهان است ، ) ک چهل حدیث ، ص 636 شقاوت : آن نیز چهار است : نخست کسالت ، تنبلی آدم تن پرور و کسل عمر خود را ضایع می گرداند و تضییع وقت می نمایدومدت حیات وی سپری می گردد .بدون آنکه فائده و نتیجه ای به دست وی آید و اثری بر وی مترتب گردد . دوم غباوت ، یعنی کند فهمی ، نفهمی وکند ذهنی نتیجه ترک نظر و عدم ریاضت نفس است ،کسی که در مقام تعلیم و تعلم برنیامد و ذهن خود را توسعه نداد ، پلید و کند فهم می گردد. سوم وقاحت ، یعنی بی شرمی که نتیجه اهمال است ، کسی که متابعت شهوات نماید و عنان نفس حیوانی را رها کند ، البته در خطاء و اشتباه می افتد و متصف می گردد به وقاحت . چهارم انهماک ، یعنی فرو رفتن در شهوات و ریاضت به آن آدمی که مداومت نماید در معاصی و افعال زشت عادت او گردد و مانع و رادعی جلوگیری وی نشود و به توبه و انابه سیئات خود را جبران ننماید از مرتبه ) انسانیت سقوط نموده و شقی و مطرود خواهد گردید . ) ک اخلاق ، ص 228 کلام بانو در ريشه کن کردن رذائل بایددانست که ریشه کن شدن صفات مذموم از نفس جز به اعراض ازدارغرور؛ و رجوع بدار سرورامکان پذیر نیست و باید با تمام همت و تزکیه نفس و قلب فارغ از دنیا و زینت آن به سوی خدا روی آورد تا احیانا حب دنیا و حب نفس که تمام صفات ضمیمه واعمال سیئه و غیر ذلک از آن آفریده می شود از قلب زایل گردد و متصف به ضد آنها شود ؛ تا ازصفات پسندیده و اخل ود می بالد و باد در بینی خود می اندازد و گمان می کند که بوسیله آنهاصاحب کمال گردیده است. و بر کسانی که فاقد آنها هستند تکبر می فروشد.و البته بانو در ضمن مطالب خود می فرمایند : جمیع صفات ناپسند ، از حب نفس و خود پرستی ناشی می شود ، و تمام صفات حمیده و از خدا شناسی و محبت و اشتیاق ، به مطالعه جمال و جلال و عظمت او جل شانه و شاید فرموده او ) کلمه طیبه ، کشجره طیبه اصلها ثابت وفرعها فی السماء ( اشاره به همین مطلب باشد زیرا ممکن است مراد از کلمه طیبه ، طیبه آسمانی باشد که اصلش معرفت خدای تعالی است و اخلاق حمیده وصفات ) پسندیده به منزله ی فروع آن می باشد و اعمال حسنه مانند ثمرۀ آن است .)سیر و سلوک ص 97 موانع اعتقادي در بیانات بانو آمده بود که در تمام افراد بشر قوه و استعدادى نهفته که مقتضى کمال و موقعیت استکمال دارد و از قوه به فعل رسیدن آن منوط به محرک خارجى است و لطف خداوند در باره انسانى که استعداد کمال به وى داده این است که آن چه مدخلیت دارد که او را از قوه به فعل آورد و وى را به کمال انسانى برساند در دسترس او بگذارد و گر نه استعداد در او لغو و بى ثمر می گردد و نقض غرض لازم آید و آن مقصود نهانى که استکمال باشد بوجود نمى آید . و عقب ماندن انسان و به کمال نرسیدن او گاهى مستند به عدم وسائل و امورى است که خارج از اختیار وى است و گاهى مستند به سوء اختیار او است که با آنکه تمام وسائل استکمال و ترقیات در دسترس وى بوده خود را محروم نموده و ارسال رسل و انزال کتب آسمانى در باره کافر نیز لطف است و از متممات فیض است که اگر نمی بود لطف حق در باره بشر تمام نبود . اگر خداوند دستوراتى به تمام افراد بشر نمی داد و راه سعادت و خوشبختى را به آنها نشان نمی داد هرگز آن قوه و استعدادى که در کمون آنها نهاده به فعلیت نمی رسید آن وقت عقب ماندن آنها مستند به او می شد این است که لطف و کرم خداوندى مقتضى ارشاد به طریقى است که انسان را به سعادت و فضیلت رهبرى نماید . و کسى که کفران نعمت ارشاد نمود و به اختیار و دانسته طریق هدایت را از دست داد و در بیراهه سلوک نمود عقب ماندن وى منوط به سوء اختیار خود اوست، آنچه راجع بمربّى عالم است در تربیت بشر و اسباب سعادت او تام و تمام استبلکه او خود مانعی برای کمال و رشد خود فراهم نموده است. خلاصه چون در تمام افراد بشر استعداد کمال گذارده و کمال یافتن را خداوند منوط به ارسال رسل و انزال کتب آسمانى نموده است . پس کسی به خدا و ارسال رسل و انزال کتب کفر ورزد موانع رشد خود را فراهم ) کرده است .)مخزن العرفان ج 1، ص: 159 در پایان بحث موانع باید بیان داریم که تمام عیوب ما که باعث عدم رشد معنوی ما می شود ناشی از چند چیز است : 1 ( اول اینکه خود را نمی شناسیم و قدر خود را نمی دانیم و تصور مینماییم که فقط انسان عبارت است از همین بدن خاکی و قوای ظاهری و احساسات حیوانی وافکار انسانی و مجموعه ای از آمال و آرزوها می باشد ، غافل از اینکه در پس پرده قوای حیوانی و مادی روح الهی پنهان است که انسان واقعی او است . 2 ( چیزی که چشم و عقل ما را کور کرده اینست که فقط سعادت و خوشبختی را در فراهم آوردن جهات مادی و حظوظ دنیوی می دانیم واز لذائذ روحانی هیچ خبری نداریم و اگر احیانا عمل خوبی از ما صادر گردد باز خوب که دقت کنیم غیر از نائل شدن به لحوظ مادی چیزی دیگری در نظر نداریم . 6 ( چیزیکه جلوگیر پیشرفت ما است این است که اگر وقتی در فکر شناسانی حق تعالی افتیم و گوش زد ما شود که بایستی سیر الی الله نمائیم شاید چنین گمان کنیم که از راه ظاهر و قالب می توان به حق تعالی نزدیک شد و با او آشنا گردید غافل از آنکه فقط یک راه باز است و آن راه قلب و باطن و سرّ آدمی است. 4 ( چیزی که ما را در غقلت فرو برده اینستکه گمان می کنیم شناختن حق تعالی به نور قلبی و بصیرت باطنی ومشاهده حضوری برای غیر پیغمبر )ص( وامام )ع( محال است و اینستکه آسوده خفته ایم و از معارف ) غناعت نموده ایم . ) ک سیر و سلوک ، ص 7 تا 9 نشانه هاي انسان کامل و رشد يافته : 1 ( اولین نشانه ی انسان کامل این است که همیشه خالی از حسرت هائی است که در مرتبه اول از آن خالی نبود . 2 ( دائماً به ذات خود مسرور و با استفاده از نور الهی مبتهج و خوشحال است و آرزوی او دوام فیض خاصی است که از حقتعالی دم بدم به وی می رسد . 6 ( کوشش و اهتمام می نماید در اظهار حکمت و انتشار آن در میان مردم یعنی : با جدیت تمام در هدایت و راهنمائی خلق می کوشد . 4 ( سرور وخوشی وی در مصاحبت و مجالست با کسی است که درفضائل وکمال مثل او یا نزدیک به او باشد و از وی استفاده نماید . اگر کسی موفق گردید و این سعادت عظمی نصیب او شد آنچه بر دیگران دشوار می نماید از فراق دوستان و عزیزان و فقدان لذائذ مادی بر وی آسان می گردد و دیگر حسرت نمی خورد بر فوت نعمتی، بلکه جسم ومال وآنچه متعلق به وی است و خیراتی که قبلا در مراتب سعادت شماره نمودیم و راجع به بدن یا خارج از اوست تماماً کَل و وبال او می گردد و از آنها اغراض می نماید مگر به قدری که در صحت بدن محتاج به اوست و قدرت بر انحلال آن ندارد مگر به اراده خالق او . 5 ( از علامت انسان کاملی که دارای مرتبه دوّم است این است که اراده نمی کند مگر آنچه را که خدا از او خواسته و اختیار نمی کند مگر چیزی که وی را به او نزدیک می گرداند و مخالفت امر حق نمی نماید و در شهوات بهیمه فرو نمی رود و به خدع نفس گول نمی خورد و پشت پا می زند به آنچه باز می دارد وی را از سعادت واز فقدان محبوبی محزون نمی گردد و برفوت مطلوبی حسرت نمی خورد .وبرای این مرتبه از سعادت درجات بسیار است و بین اهل آن تفاوت بی شمار است ، یعنی فائزین به این مرتبه را طبقاتی است که از هم دورند و مرتبط به هم نمی باشند . انسان کامل پس از مرگ روح پاک او محل اشراق نور حقتعالی می گردد . انسان وقتی به این مرتبه رسید واین سعادت نصیب او گردید هنگامی که روح و روان پاک او از این بدن کثیف مفارقت نمود و زندگانی دنیا را بدرود گفت و از ادناس چرکی طبیعت پاک گردید آن وقت به فیوضات رحمانی فائز می گردد و روان پاک او مهیا می شود برای اشراق تجلیات نور عظمت خالق و وصوف به حقتعالی پیدا می نماید ، زیراکه انسان تا وقتی که در این عالم دنیا حیات داد از دغدغه طبیعت وآمال شهوانی راحت نیست لکن وقتی که از طبیعت عنصری فارغ گردید وموانع برطرف شد وحجب جسمانی پاره گشت وروح وی از قید بدن آزاد واز هیجان قوای طبیعی آرام گرفت خالص و طاهر می گردد مهیا و آماده می شود برای ملاقات پرودگار عالمیان و روی قوه استعدادی ظهور می نماید که محل اشراق نور حق و صاحب کرامت می گردد که قبلا نه مستعد این نحو فیض بود و نه قابل عطای او آن وقت در می یابد آنچه را که به متقین و نیکوکاران وعده داده شده بود . ) ک ) اخلاق ، ص 136 بانو نمونه اي از انسان به کمال رسیده سبب پیشرفت بانوی ایرانی، سیاست پنهانی و گمنامی ایشان ...« : بانو همایونی درباره ایشان می فرمایند بود که کسی نمی دانست ایشان چه می کنند و هدفشان چیست ، حتی از خود ایشان شنیدم که فرمودند: تا زمانی که اربعین الهاشمیه منتشر نشده بود، کسی مرا نمی شناخت و برایم بهتر بود ، یکی از نشانه های اخلاص بانو ، تلاش در جهت عدم درج نام مبارکش در تألیفاتش بود . جای خالی نام نویسنده همیشه با و عناوینی مانند آن پر می شد . از دیگر نشانه های اخلاص بانو ، پرهیز از شرکت » یک بانوی ایرانی « عنوان در مصاحبه های جراید،رسانه ها و مراکز علمی  فرهنگی بود . بانو به شدت از شهرت پرهیز می کرد . از هر چه که باعث » شهرت انسان را سقوط می دهد . مواظبت کنید « : سفارش همیشگی ایشان این بود تغییر نیّات می شد ، جلوگیری می کرد و می فرمود : . »........ توجه کنید در کارها که خلوص نیت داشته باشید « و البته کسی که قلب سلیم داشته باشد و قلبش تجلیگاه معرفت و محبت حق تعالی باشد خداوند، اغیار را از قلب او دور می کند تا به غیر خدا دلبستگی نداشته باشد . و این همان است که ما از ان به عنوان نهایت درجه رشد معنوی سخن میرانیم . از نشانه های قلب سلیم هم ، ولایت واتصال وتوسل به اهلبیت ) علیهمالسلام ( است . این ویژگی در رفتار و گفتار ونوشته های بانوی مجتهده امین وجود داشت . نتیجه گیري : بر اساس شناخت به دست آمده از انسان به این نتیجه می رسیم که او به وسیله حس کمال جویی خود ، و در بستری که هم فطرتاَ برای او فراهم است و هم خانواده و اجتماع برای او فراهم می سازند به سوی رشد معنوی در حرکت است و البته مراتب کمال را باید مرحله به مرحله طی کند به دنبال علم و کسب معرفت برای رسیدن به این رشد معنوی همراه با تهذیب و تزکیه نفس باشد و به عوامل سرعت دهنده تمسک جوید چرا که فرصتها خیلی زود از دست می روند . بنابراین بدون از دست دادن زمان باید با تکیه به راهنمایی های نبی مکرم و ائمه علیه و علیهم السلام و الگوهایی که تأثیرگذار در این سیر حفیفی هستند حرکت و سلوک خود را آغاز کند و با عشق و شوق و عزم و اراده ایی قویی آن را ادامه دهد و در این راه متوجه باشد تا نفسش او را گمراه نکند و مطلوبش را اشتباه نشان ندهد و از عوامل و موانع این مسیر که دام شیطان ظاهر و نفس پلید است بی خبر نباشد و حد کمال را محدود نداند .. او با رعایت این موارد وقتی تمام این مراتب را پیمود ، به هدف های اصلی و حقیقی و باطنی زندگی که انسان را به هدایت و سعادت می رساند راه خواهد یافت. دید او وسیع وافق وجودش به افق وجود ملائکه متصل می شود به گونه ای که در نظرش تمام موجودات رنگ وحدت گرفته و اول و آخر آن را به هم متصل و وابسته به یک وجود حقیقی خواهد دید و این مرتبه همان است که از آن تعبیر به کمال می شود. 33 66 منابع : 1 ( کتاب سیر و سلوک ، بانو امین ، انتشارات 2 ( کتاب روش خوشبختی ، بانو امین 6 ( کتاب اخلاق ، بانو امین 4 ( کتاب چهل حدیث ، بانو امین 5 ( کتاب معاد ، بانو امین 3( مخزن العرفان در تفسیر قرآن 7( سایت بانوی ایرانی .

برای دانلود مقاله با فرمت PDF روی لینک زیر کلیک کنید

عوامل رشد معنوی از دیدگاه بانو امین

سایر اخبار


انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
برای ارسال نظر اولین نفر باشید.

ارسال نظر