شعر حافظ در وصف حضرت علی

گر بِکِشَد زهی طَرَب! ور بکُشد زهی شَرَف!

طَرْفِ کَرَمْ زکس نبست این دلِ پُر امید من

گرچه صبا همی بَرَد قصّهی من بههر طرف

چند به ناز پرورم مِهر بتان سنگدل

یادِ پدر نمیکنند این پسران ناخَلَف

از خَم اَبروی توام هیچ گشایشی نشد

وَه که در این خیالِ کج، عمرِ عزیز شدتلف

من به خیال زاهدی گوشهنشین و طُرفهآنْک

مُغبچهای زِهَر طرف، میزندم به چنگ و دَف

اَبروی دوست کِیشود دستکش خیال من؟

کس نزدهست از اینکمان، تیر مراد بر هدف

بیخبرند زاهدان، نقش بخوان ولاتَقُلْ

مستِ ریاسْت مُحتسِب، باده بنوش ولاتَخَفْ

صوفیِ شهر بین که چون لقمهی شُبهه میخورَد

پاردُمش دراز باد، این حَیَوانِ خوش علف

من به کدام دلخوشی مِی خورم و طَرَب کُنَم

کز پس و پیشِ خاطرم، لشکر غم کشیده صف

حافظ! اگر قدم زنی در رهِ خاندان بهصدق
بدرقه
ی رهت شود همّتِ شِحنةالنّجف[1]



[

سایر اخبار


انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
تخفیف ویژه تربرای مشتریان عمده
تخفیف ویژه تربرای مشتریان عمده
برای ارسال نظر اولین نفر باشید.

ارسال نظر