زمین مرکزی بطلمیوس
بطلمیوس 500 سال بعد از افلاطون و ارسطو با مبنی قرار دادن معرفت شناسی آنها برای توجیه حرکت ستارگان مبنای قوی ریاضی زیبایی را برقرار کرد و در کتاب خود موسوم به مجسطی به توضیح فرضیات خود بر مبنای زمین مرکزی و معرفت شناسی افلاطونی پرداخت.
وی در مقدمه کتاب المجسطی مینویسد:
«... ما امیدواریم که نمودهایی آشکار از مشاهدههای گذشته و خود بیابیم و دستاوردهای این تصورات را به کمک نمایشی هندسی به کار گیریم. و بنابراین باید اعلام کنیم که افلاک کروی هستند و بطور کروی حرکت میکنند و زمین نیز از نظر شکل بطور محسوسی کروی میباشد و از نظر موضع همچون مرکز هندسی درست در مرکز افلاک قرار دارد، و از نظر بزرگی و فاصله نسبت به کره ستارگان ثابت در حکم نقطهای است و خود هیچ گونه حرکت موضعی ندارد.»
و در جای دیگر مجسطی میگوید:
«اما برخی از مردم هر چند سخنی ندارند تا مخالفت با این استدلالها بیان کنند به چیزهای دیگری معتقدند و آنها را درست تر میپندارند و خیال میکنند به نادرستی این پندارها، که بر اساس آن افلاک ساکنند و زمین به دور محور فلکی از غرب به شرق در حدود یک دور در روز میچرخد، هیچ گونه دلیلی ندارد. اینان توجه نکردهاند که با در نظر گرفتن حرکتهای ستارگان، هیچ دلیلی بر علیه نظر ساده ما وجود ندارد. حال آن که با توجه به رویدادهای اطراف ما در هوا چنان نظری نامعقول و نارواست» پس مبانی معرفت شناسی بطلمیوس بر اسا س معرفت شناسی افلاطون استوار شده که زمین را در مرکز عالم، کروی و حرکت اجرام سماوی را دایرهای و یکنواخت میداند و مشاهده پذیر بودن و حس مشترک را هم به مدد میطلبد و در جایی شاهد میآورد برای رد خورشید مرکزی و حرکت زمین و استدلال میآورد که آنچه مشاهده میشود با آنچه در این نظریه مطرح است مغایرت دارد چرا که به اعتقاد بطلمیوس میبایست در اثر حرکت گردشی زمین تمام پرندگان موجود در هوا، ابرها از غرب به شرق پرتاب میشدند و چنین مسئلهای را کسی گزارش نداده، پس مردود است