فیزیک یعنی علم تعمیم ها، یعنی اینکه آنچه را که در زمین تجربه میکنیم در آسمان و دیگر جاهای دنیا نیز چنین مسالهای وجود دارد. به نوشته ی از یکی از دوستان نیوتون به نام ویلیام استیوکلی توجه کنید:
«... پس از آن، وقتی که مفهوم جاذبه به ذهن او رسیده بود، درست در همین شرایط وقتی که به فکر فرو رفته بود سیبی از درخت افتاد و این سبب شد که مفهوم جاذبه به ذهنش راه یابد او با خود اندیشید که چرا سیب باید همواره به طور قائم به زمین سقوط کند و چرا نباید به صورت مایل بیفتد یا به طرف بالا برود و پیوسته به جانب مرکز زمین حرکت میکند؟»
و سپس خود نیوتون در کتاب اصول مینویسد:
«به این نتیجه رسیدم که نیرویی که سیارهها را در مدارشان نگه میدارد باید با عکس مجذور فاصلههای آنها از مراکز گردششان متناسب باشد و از آنجا نیروی لازم برای نگهداشتن ماه در مدارش به دور زمین با نیروی جاذبه در سطح زمین مقایسه کردم و نتیجه تقریباً همان بود...» همانطور که دیده میشود تجربهای در زمین را برای ماه گسترش میدهد و روش کار به قرار زیر است: اطلاعاتی که در اختیار داشت نشان میداد که فاصله مرکز زمین از مرکز ماه در حدود 60 برابر شعاع زمین است نیوتون معتقد بود که نیروی جاذبه به نسبت تغییر میکند بنابراین شتاب گرانشی زمین بر ماه میبایست فقط یا مقدار نزدیک زمین باشد، مشاهده سقوط اجسام مدتها پیش از آن مشخص کرده بود که شتاب گرانشی در سطح زمین حدود است بنابراین ماه باید با آن مقدار شتاب، یعنی یا سقوط کند نیوتون با این آگاهی که دور گردش مداری ماه به تقریب 33/27 روز است به محاسبه پرداخت شتاب مرکزگرای جسمی که به طور یکنواخت با دور گردش T در دایرهای به شعاع R حرکت میکند برابر است با یعنی با جایگزین کردن مقادیر معلوم کمیتهای R و T (برحسب متر و ثانیه) در مییابیم شتاب مشهود برابر است با
این مقدار با مقدار که در بالا پیشبینی شده بود در توافق بود. بنابراین نیرویی که ماه را در مدارش نگه میدارد در سطح زمین با نیروی گرانش که در اجسام سنگین مشاهده میشود برابر است. پس نیرویی که ماه را در مدارش نگه میدارد همان نیروئی است که ما عموماً آن را گرانش میخوانیم.