به بهانه عید مبعث (پاسخ به یکی از شبهات در مورد پیامبر) 1394/02/26

ضمن تبریک فرا رسیدن عید بزرگ مبعث، به همه مسلمانان، جهت اینکه در این عید بتوانیم اندکی با تاریخ حقیقی اسلام آشنا بشویم و بتوانیم به شبهات مطرح شده در مورد بعثت پیامبر در فضای مجازی و حقیقی پاسخگو باشیم، این بار نیز بخشی از کتاب رسول الله و اتهامات پنج کتاب ضاله اثر سید علی موسوی مطلق را بیان میکنیم.

تذکر: این بخش از کتاب هم، ابتداء اتهام مطرح شده در کتب ضاله را درج و سپس پاسخ می دهد و متن زیر پاسخ به یکی از شبهات کتاب 23 سال علی دشتی است. 

کتاب رسول الله صفحه 30

 

حدیث ورقه‌ابن نوفل که مورد استناد علی دشتی بوده، چندین ایراد دارد. این حدیث از طرق مختلفی نقل شده که همه آنها با هم متفاوت و دارای تناقضات جدی با هم هستند و طبیعتاً اعتبار ندارد و در آخرین نقل، به صحابه ختم می‌شود و متوقف میشود و مشخص نمی کند که این حرف آیا برداشت خود آنها بوده یا از کسی دیگری شنیدهاند و اگر از کس دیگری شنیدهاند آن شخص چه کسی بوده است. از طرف دیگر این روایت با نص قرآن و روایات تعارض جدی دارد و معلوم نیست این ماجرا طبق چه سند و از قول چه کسی بیان گردیده است. علی دشتی برای اینکه مثلاً پاسخی به این نقاط مجهول بدهد بلافاصله مینویسد: [خوب است حديثي از عايشه نقل شود که غالب محدّثان بزرگ و معتبر چون مسلم، بخاري، ابن عبدالبر، ابو داود طياسي، نويري، ابن سيد النّاس و فقيه بنامي چون احمد بن حنبل در مُسند آورده‌اند....]. نکته جالب توجه اینجاست که در بین همه محدثان، کسی به نام طیاسی یا نویری وجود خارجی ندارد. اما اگر فرض را بر این بگذاریم که علی دشتی در نگارش اسامی اندک اشتباهی کرده است، باید عرض کردم شاید منظور وی ابوداود طیالسی متوفای سال 304 قمری و ابوزکریا یحیی بن شرف نووی از بزرگان مذهب شافعی در قرن هفتم هجری بوده است. از طرفی، کسانی مثل مسلم، طیالسی، احمد بن حنبل، ابن عبدالبر، ابن سید الناس و نووی در این گزارش، سند جداگانهای از سند بخاری نیاوردهاند که علی دشتی سعی داشته است با ردیف کردن اسامی آنها وانمود کند که حدیث دارای سند قوی است. این یک حرکت موزیانه است چرا که همه افراد نامبرده از یک سند روایت را نقل کردهاند. یعنی اینکه مثلاً یک روایت را که سند اصلی آن در یک کتاب است را صدها نفر نقل کنند، بعد به جای اینکه من بیایم نام سند اصلی را ببرم، نام آن صدها نفر را ذکر کنم، در حالی که همه آنها از یک سند نقل کردهاند.

لازم به توضیح است که عایشه، تقریبا چهار سال بعد از بعثت پيامبر متولّد شده و در زمان بعثت شاهد احوالات پیامبر نبوده است. همچنین در این خبر که از وی نقل شده است ذکر نشده که ماجراي بعثت را از پيامبر شنيده باشد. این در حالی است که عایشه و همه صحابه وقتی حدیثی از پیامبر یاد میگرفتند و قصد بیان آن را داشتند برای اینکه به اعتبار حدیثشان اضافه شود و سایرین آن را قبول کنند با اين قيد که: (سمعت عن رسول الله: از پيامبر خدا شنيدم ....) آن را ذکر مي‌کردند. از طرفی هم اگر فرض را بر این بگذاریم که این حدیث از عایشه نقل شده است پس عایشه این حدیث را در زمان کودکی از کسی شنیده است، اما این شخص چه کسی است و تا چه اندازه میتوان سخنان او را تایید کرد. از نظر محققان این حدیث قابل اعتماد و استناد نیست.

ضمنا همه محققان میدانند هر خبري که در صحيح بخاري و مسلم و مسند احمد بن حنبل و امثال اينها آمده باشد، الزاماً همیشه نزد حافظان حديث اعتبار ندارد. مثلاً ابن حجر عَسقَلاني (متوفي 852 ه‍.ق) در مقدّمه کتاب خود[1] که در توضيح صحيح بخاري نوشته شده است، بیان میکند: وقد انتقدهُ الحفّاظُ في عَشَرة ومِأَئة حَديث؛ کتاب بخاري از سوي حافظان احاديث در صد و ده حديث مورد انتقاد قرار گرفته است! از طرف دیگر عبدالرحمن بن جوزي از علمای حنبلی (متوفّي 597 ه‍.ق) از قول احمد بن حنبل نقل کرده که او گفته است: من در مسند هر چه را مشهور بوده آورده‌ام و اگر مي‌خواستم احاديثي را که به نزد من صحيح شمرده مي‌شود بياورم جز چيزهايي اندک در پي يکديگر نمي‌آوردم![2] یکی از احادیثی که مورد نقد و اعتراض حافظان حدیث و مورخان و دانشمندان قرارگرفته است همین حدیث عایشه است. به طور مثال نووي مي‌نويسد: «وأما مُرسل الصّحابي ..... کقول عائشةَ: أوَّل ما بُدي به رسول الله  صلى الله عليه و سلم من الوحي الرُّؤيا الصّالحةُ .... قال الأستاذُ الإمامُ أبو إسحق الاِسفرايني لا يحتجُّ به؛ روايت صحابي که مرسل باشد مانند سخن عائشه که گفته است: نخستين بار که وحي بر پيامبر آغاز شد بصورت رؤياي صادقه بود ... الي آخره، در اين باره استاد، امام ابواسحق اسفرايني گفته است که نمي‌توان آن را حجّت قرار داد.[3] اگر دقت کنید خطاهای فاحش علی دشتی و امثالهم باعث شده است که خوانندگان آگاه متوجه شوند که اصلاً نمیتوان بر گفتهها و نوشتههای او به عنوان یک محقق و یا سیره نویس استناد کرد، تنها یکی از اشکالاتش همین حدیث عایشه است که با وجود اینکه از نظر محدثین مشهور این حدیث رد و مورد اعتراض است از آن به عنوان یکی از مسلمات اسلام یاد میکند.

علی دشتی میگوید پيامبر خودش نمی‌دانست چه اتّفاقی افتاده و ورقه به او خبر داد كه تو پيامبری. این چه پیامبری است یا به قول این شبهه افکنان این چه نابغه بشری است که خودش نمی داند چه اتفاقی افتاده و یک پیرمرد نابینا بهتر از او متوجه ماجرا میشود و میداند که او چه چیزی را دیده است؟ این اتهام هم مثل سایر اتهاماتی که علی دشتی و امثال وی وارد کردهاند با حقیقت اسلام و قرآن تطبیق نمیکند. اکثریت قاطع مفسران این حدیث را رد کردهاند. مثلاً علامه طباطبایی،[4] آیت‌الله معرفت،[5] و مرحوم شیخ طوسي در تبیان این حدیث را ذکر نکردهاند و مرحوم طبرسي هم كه در مجمع‌البیان آن را بیان کرده است مسائلی مثل خوف دیوانگی و... را ذکر نکرده است و به قول نویسنده کتاب تفسیر نمونه این حرفها ساخته دشمنان اسلام است تا بتوانند شخصيت پيامبر را زيرسؤال ببرند و دین مردم را تخریب كنند.

چطور امکان دارد پیامبر به آن چیزی که خودش مردم را به آن دعوت میکند شک کند؟ علی دشتی در ادامه مینویسد: در حدیث عایشه چيزي كه برخلاف موازين طبیعی باشد نیست بلكه می‌توان آن را با اصول روانشناسي منطبق ساخت.!

این از شاهکارهای فرار علی دشتی در برابر حقایق تاریخ است و تقریباً هر جا که کم میآورد دست به دامن مسائلی میشود که از آن به عنوان اصول روانشناسی یاد میکند در حالی که ذرهای از روانشناسی را نفهمیده است. سوال اینجاست که آیا هر موضوعی كه با موازين طبیعي مخالفتی نداشته و با اصول روانشناسي جور درآید درست است؟ نویسنده کتاب 23 سال تأکیدات زیادی در طول کتاب بر مسائل روانشناسی دارد، آن هم به این دلیل که متاسفانه ظرف قیاس خیلی از به ظاهر روشنفکران همین مسائل روانشناسی است چون به راحتی میتواند انسان را از زیر بار پاسخگویی خلاص کند.

علی دشتی ضمن ترجمه روايت، وانمود میکند که عائشه اين داستان را توسط حضرت خديجه$ از پيامبر گرفته است. با اينکه عائشه چهار سال بعد از بعثت پيامبر متولّد شد و در زمان وفات حضرت خديجه، یک کودک شش ساله بوده و از نحوه وحي و نزول قرآن چيزي نمي‌فهميد، چه برسد به اینکه مدّتي پيش از وفات حضرت خديجه در اين باره سخني از ایشان شنيده باشد! در متن عربي اين روایت، کوچکترین اشاره‌اي به اینکه عایشه ماجراي بعثت را از حضرت خديجه يا خود پيامبر گرفته باشد وجود ندارد پس ادّعاي علی دشتی در انتساب صدور اين حديث از پيامبر کاملاً بي‌اساس و کذب است.

از طرفی شکل وحي در روايت منسوب به عایشه با قرآن تفاوت دارد. فشار شديد فرشته و از حال رفتن پيامبر، در آيات قرآن که اشاره به وحي الهي دارد حتّي يک بار هم ديده نمي‌شود. جدای از آیات قرآن کریم در روایتی که جابر بن عبدالله انصاري که بخاري در «صحيح» نقل کرده و گزارش عبدالله بن عبّاس،[6] و عمرو بن شرحبيل (ابوميسره)[7] و عبدالله بن ابيبکر بن حزم[8] و در روایت ديگري از خود عایشه که ابوجعفر طبري[9] نقل کرده از فشار مذکور و بي‌حال شدن پيامبر کوچکترين اشاره‌اي وجود ندارد. به پاراگرافی که گذشت دقت کنید، عرض کردم در قرآن هیچ اشارهای به آنچه اینان بیان کردهاند وجود ندارد. یعنی اگر از قول عایشه یا هر کدام از صحابه یا معاصرین پیامبر این روایات جعلی نقل شده باشند، پس چرا در زمانی که خود پیامبر حضور داشتند به او انتقاد نمیکردند که این قرآن همه ماجرا را نگفته یا ماجرا را طوری دیگری بیان داشته است. در زمان خود پیامبر چنین حرفهایی نبوده، و قرآن هم هیچ اشارهای نداشته، پس معلوم میشود قطعاً این روایات ساختگی است.

ضمناً باید توضیح بدهم اگر در کلمات نقل شده از علی دشتی و سایرین دقت فرموده باشید راجع به دوران کودکی و نوجوانی پیامبر مدام میگوید فکر و خیال میکرد و ....

معمولا این سخنان را (بجز افراد معاند و مغرض و منافق که با هیچ منطقی کنار نمی آیند) کسانی میگویند که شناخت درستی از اسلام ندارند که البته قصور اصلی بر میگردد به جامعه اسلامی که فعلاً مجال بحث در این رابطه نیست. اما وقتی که انسان شناختی حتی مختصر از حقیقت اسلام پیدا کند، به خود اجازه نمی دهد چنین مطالبی را بیان نماید. چطور امکان دارد دینی که مستقیم با سرنوشت انسان در ارتباط است و همه احکام، شرایع، دستورات و راهنماییهای او در راه سعادت بشر است و از هر نظر میتوان حقانیت آن را ثابت کرد، زائده تخیلات باشد؟ حالا آن شخص میخواهد نابغه باشد یا عالم و دانشمند یا هر چیز دیگر؟ دوران کودکی پیامبر آن گونه که این افراد بیان میکنند نبوده است. بخش زیادی از حوادث مهم دوران کودکی و نوجوانی پیامبر به دلائل مختلف در طول تاریخ کم رنگ جلوه داده شده است که اگر اطلاعات دقیقی از این حوادث داشته باشیم متوجه خواهیم شد که چه کسانی باعث کم رنگ شدن این حوادث گردیدهاند. جدای از این حوادث که به بخشی از آنها در صفحات بعد اشاره خواهیم نمود، حس ظلم ستیزی، مخالفت با بت پرستی، کمک به محرومان و مظلومان، اصلاح اخلاقیات و مناسبات زشت جاهلیت، ترویج یکتاپرستی و توحید، کمک به سعادت بشر و ... همه اینها جزء افکار دائم پیامبر بوده و اگر شناخت اندکی از پیامبر هم داشته باشیم به این نتیجه خواهیم رسید که آن بزرگوار با این چیزها زندگی کرده است. اما نه به عنوان تخیلات، بلکه کسی که مدام نگران سرنوشت انسان است، به عنوان یک آرمان دست یافتنی، چرا که او خود میدانست روزی خواهد رسید که به نبوت میرسد و وظیفه رسالت انسانها بر دوش او خواهد بود. به قول این افراد اگر اینها تخیل بود و بعد از 40 سال بروز کرد، چرا در دورانی که پیامبر امین مردم مکه به شمار میآمد و احترام زیادی برای او قائل بودند در قالب دیگری پیدا نشد که این همه زجر را بر خودش وارد نکند؟ اگر اینها تخیلات او بود آیا او نمیتوانست به جای اینکه دینی بیاورد که تحت هیچ شرایطی با ظلم و ستم کنار نمیآمد، یک فرقهای درست کند که بتواند با ثروتمندان و ظالمان و فاسدان کنار بیاید و کلاه سرشان بگذارد و به حرفی و سخنی آنها را بگیرد و بعد کیسههایشان را به نفع فقرا خالی کند و این طوری به نفع هر دو طرف بود و نه خونی ریخته میشد و نه زجری کشیده میشد و نه آواره میشدند، همین کاری که این افراد نویسنده کتب ضاله با کسانی میکنند که پول چاپ کتابهایشان را میدهند؟ آیا نمی توانست؟ مسلماً با آن نابغهای که علی دشتی و سیاووش اوستا بیان میکنند او به راحتی میتوانست با سیاست و حیله گری بلایی سر عرب حجاز بیاورد که نمونهاش در تاریخ نباشد، اما این کار را نکرد. همه میدانیم که اگر پیامبر میخواست..........

پانوشت ها در کتاب موجود است

برای مطالعه ادامه بحث، می توانید به اصل کتاب رسول الله و اتهامات پنج کتاب ضاله مراجعه کنید.

برای کسب اطلاعات بیشتر، روی لینک زیر کلیک کنید

  

سایر اخبار


انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
انتشارات دانشیاران ایران
برای ارسال نظر اولین نفر باشید.

ارسال نظر