اروین شرودینگر در جای جای سخنرانیها و مقالات خود از اندیشههای بزرگمردی به نام کارل گوستاو یونگ[1] نام میبرد و استدلالات خود را براساس مبانی فکری وی انجام داد. در ادامه برای دستیابی به عمق اندیشههای شرودینگر، به بررسي مبانی فکری یونگ را می پردازیم.
کارل گوستاو یونگ یک روانشناس سویسی بود که بعد از جدا شدن از زیگموند فروید[2] به دلایلی که ذکر خواهیم کرد مکتب روانشناسی تحلیلی را بیان نهاده تا آن را از روانکاوی متمایز سازد و ادعا کرد که این روش شیوهایاست که میتواند تمام کوششهای روانشناسی همچون روانکاوی فروید را در برگیرد.
یونگ به تدریج پیروان بسیاری در اطراف خود یافت، از بیماران تادرمانگران او را محبوب خود دانستند. و بسیاری هم با روش وی آشنا شدند، وسپس آن را بكار بردند.
یونگ برعکس روانشناسان گذشته، بدنبال روشی نو برای درمان بیماران خود بود.او بسیار فراتراز درمان پيش رفت و در آثار او مفاهیم اساسی درباره زندگی بشر توضیح داده شده است، که بسیار فراتر از روان درمانی است و به عنوان يك مکتب روانشناسی در تاریخ علم محسوب مي شود.
[2]Sigismund Schlomo Freud