برای ازدواج با کنیز، اجازة مالک ضروری بود؛ کنیزی را که چند مالک دارد میتوان با اذن آنان به ازدواج فردی ثالث درآورد (عاملی (شهید اول)، 1410 ق، ص 56). اگر مملوک بدون اذن مالک ازدواج میکرد، عقد مزبور به فتوای مشهور فقهای امامی و برخی عامّه باطل نمیشد، بلکه فضولی بود و نیاز به تنفیذ مالک داشت (ابن قدامه مقدسی، 1403 ق، ج 7، ص 410-409؛ نجفی، 1404 ق، ج 10، ص 745). ممکن است از این مسئله، تسلط ظالمانه مالک بر او استنباط شود، در حالی که صورت حقیقی آن، نگاهی حمایتی از کنیز و تعامل با او همچون تعامل با دختر خانواده است. تعبير از مالك به اهل در عبارت «فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِن» در آیه 25 نساء اشاره به اين است كه نبايد آنها با كنيزان خود همچون يك متاع رفتار كنند؛ بلكه بايد همچون سرپرست يك خانواده نسبت به- فرزندان و اهل خود، رفتارى كاملا انسانى داشته باشند (مکارم، 1371 ش، ج3، ص 349). در این آیه نفرمود با اذن مالکانشان با آنان ازدواج کنید بلکه میفرماید با اذن اهلشان، آنان را به نکاح درآورید؛ یعنی رابطه کنیز و مولا را رابطه اهلیت خوانده است و ریشه اذن مولا را در این میداند که اهل کنیز است نه از این جهت که کنیز در حکم مال اوست و بر او تسلط دارد. با تتبع در روایات فلسفه اذن مولی به خوبی مشخص میشود که اذن مولی مسئولیتی برای اودر قبال کنیز ایجاد میکند، مسئولیتی که هر خانوادهای در قبال اهل خود دارد.