بدین وسیله به اطلاع می رساند در کلیسای سن فیاکر در مراسم اولین عشاء ربانی در روز تقدیس تمام ارواح، جنایتی اتفاق خواهد افتاد...
در اداره پلیس مولن به این یادداشت خندیدند. در اداره پلیس آن را نادیده گرفتند. ولی مگره به آن توجه کرد. سن فیاکر زادگاه او بود.
مگره به کنتس دو سن فیاکر، پیرزن مالیخویایی خیره شده بود. ولی چشمان زن سمت دیگری را نگاه می کرد.
او مرده بود. و مگره مرگ او را دیده بود، جنایتی بدون زخم و جرح و نشانه:
قربانی ای که زندگی اش را در حد فاصل بین اتاقک اعتراف تا بستر عاشقی اش می گذرانید.
از نظر مگره این یک جنایت بود - جنایتی با شش مظنون. ولی هیچ کدام آن ها مستحق کیفر نبودند.
البته از نظر قانون ...
«خلاصه ای از داستان مگره در زادگاه»