هر گاه مردم راجع به سایه، بخش تاریک طبیعت انسان می شنوند، تقریبا هیچ کس باورش نمی شود که چنین چیزی وجود دارد. زندگی تمام آدم ها کم و بیش از خشم و ترس، تاثیر گرفته است. اخبار شبانگاهی به بدترین شکل ممکن و بدون روربایستی، طبیعت بشر را به نمایش در می آورد.
اگر با خودمان صادق باشیم، انگیزه های تاریک، آزادند تا در افکارمان پرسه بزنند و هزینه ای که ما برای خوب بودن پرداخت می کنیم، این است که فرد بدی که ممکن است همه چیز را نابود کند زیر لفافه پنهان بماند.
درونمان سایه ای داریم که همواره سعی در مداخله دارد، می خواهد به نوعی درمان کند یا حالت یک قرص را داشته باشد، شاید هم تلنگری برای اعتراف یا مقابله ی شبانه روح باشد. آدم ها به محض اینکه متوجه شوند آن را دارند می خواهند از دستش خلاص شوند. جنبه هایی از زندگی وجود دارد که برخورد درست با آن ها به شکل (با آن کنار می آیم) یا (فکری به حالش می کنم) است. بدبختانه، سایه یکی از آن جنبه ها نیست. علت اینکه پس از گذشت هزاران سال یعنی به اندازه تمام طول عمر بشر که طی آن از سایه شناخت پیدا کرده انسان هنوز هم نتوانسته با سایه کنار بیاید یا آن را حل کند، به مرموز و مبهم بودن آن باز می گردد که این احساس را به وجود می آورد که برای حل یک معما، ابتدا باید آن را گشود و به خوبی آن را شناخت. ...