کتاب های مشابه

مردی که می خندد
قیمت : 380000 ریال
رودخانه ی واژگون
قیمت : 100000 ریال
قیمت: 30,000 ریال
موجود نیست
موجود نیست
اضافه به علاقه مندی ها
اضافه به مقایسه ها
تعداد بازدید : 1791
مشخصات:
کد کالا:  582
دسته‌بندی:  رمان
موضوع:  رمان
نویسنده:  جلال آل احمد
مترجم: 
ناشر:  آدینه سبز
قطع:  رقعی
سال انتشار:  1392
وزن:  0
نوع جلد:  شومیز
تعداد صفحات:  88
کلید واژه:  فروشگاه آنلاين کتاب,خريد آنلاين کتاب,فروشگاه اينترنتي کتاب,خريد اينترنتي کتاب,کتاب,سنگی بر گوری, جلال آل احمد ,,سیمین دانشور,آدینه سبز,پایابوک,غربزدگی,ادبیات فارسی,رمان,
سنگی بر گوری نام کتابی است از جلال آل‌احمد. این کتاب کم حجم در شش فصل نوشته شده‌است. آل‌احمد این کتاب را در سال ۱۳۴۲ به نگارش درآورد اما تا سال ۱۳۶۰ یعنی ۱۲ سال پس از مرگ اش منتشر نشد. ماجرای کتاب، تک‌گویی راوی است درباره این موضوع که خودش (جلال) و همسرش (سیمین دانشور) صاحب فرزند نمی‌شوند. کتاب با این جمله شروع می‌شود:« هر آدمی سنگی است بر گور پدرش » راوی ابتدا به توصیف شرایط زندگی خانوادگی‌اش می‌پردازد و سپس راه‌های مختلفی که برای فرزنددار شدن مطرح بوده را برمی‌شمارد و از تجربیات خود و همسرش روایت بسیار بسیار جسورانه جلال از ماجرایی خصوصی در زندگی خودش و سیمین. از آنجا که اثر بعد از مرگ جلال به چاپ رسیده است باید بیش از جسارت جلال، جسارت مضاعف سیمین دانشور را ستود که اجازه نشر این اثر را داد. جدای از این حرفها، ایده تولید نسل به قصد نیل به نوعی جاودانگی بسیار زیبا به چالش کشیده شده است. و من عنوان کتاب را هم بسیار می پسندم؛ از آن جنس عنوانهایی است که پس از خواندن کتاب، هر زمانی عنوان آن را بشنوی به میان متن میروی و اثر برایت زنده می شود.

ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیارخوب. این یک واقعیت است. اما آیا کار به همین جا ختم می‌شود؟ اصلاً همین است که آدم را کلافه می‌کند. یک وقت چیزی هست. بسیار خوب هست. اما بحث بر سر آن چیزی است که باید باشد. بروید ببینید در فلسفه چه تومارها که از این قضیه ساخته‌اند. از حقیقت و واقعیت. دست کم این را نشان می‌دهند که چرا کمیت واقعیت لنگ است. عین کمیت ما. چهارده سال است که من و زنم مرتب این سوال را به سکوت از خودمان کرده‌ایم. و به نگاه. و گاهی با به روی خود نیاوردن. نشسته‌ای به کاری؛ و روزی است خوش؛ و دور برداشته‌ای که هنوز کله‌ات کار می‌کند؛ و یک مرتبه احساس می‌کنی که خانه بدجوری خالی است. و یاد گفته آن زن می‌افتی – دختر خاله مادرم – که نمی‌دانم چند سال پیش آمده بود سراغمان و از زبانش در رفت که:

- تو شهر، بچه‌ها توی خانه‌های فسقلی نمی‌توانند بلولند و شما حیاط به این گندگی را خالی گذاشته‌اید… و حیاط به این گندگی چهارصد و بیست متر مربع است. اما چه فرق می‌کند؟ چه چهل متر چه چهل هزار متر. وقتی خالی است، خالی است دیگر. واقعیت یعنی همین! و آنوقت بچه‌های همسایه توی خاک و خل می‌لولند و مهمترین بازی‌هاشان گشت و گذاری روزانه سر خاکروبه دانی محل که یک قاشق پیدا کنند یا یا کاپوت ترکیده.

ارسال نظر