داستانهای سرگرمکننده و عامهپسندی را در سالهای دور بهصورت دنبالهدار در نشریات به چاپ می رسیدند، پاورقی خوانده میشدند و نویسندگانشان پاورقینویس. این داستانها به شیوهای ساده و روان روایتشده، نثری هموار و ساختاری متکی بر افتوخیزهای مکرر داستانی داشتند.
همچنین نویسنده برای جذب بیشتر مخاطب، هر شماره داستان را در نقطهای حساس ناتمام میگذاشت تا خواننده را تا شماره بعد در انتظار نگه دارد. جذابیت این پاورقیها برای توده مردم به حدی بود که خوانندگان برای روز انتشار مجله لحظهشماری میکردند و گاه نمیتوانستند تا خانه صبر کنند و پس از خرید مجله در گوشهای از خیابان شروع به خواندن میکردند!
این ادعا گزاف نیست که بسیاری از این نشریات عمده تیراژشان را مدیون همین پاورقیها و نویسندگانشان (پاورقی نویسان) بودند. ازاینرو پاورقی حکم ضامن فروش را داشت و پاورقینویس حکم ستون آن مجله. بنابراین مکرر اتفاق میافتاد که مجله ها در جذب پاورقی نویسان با یکدیگر رقابت میکردند.
پاورقیها گونههای مختلف داشتند، از تاریخی گرفته تا عشقی و یا پلیسی جنایی و ... مجلهها برای جوری جنس، گاه همزمان چهار تا پنج پاورقی منتشر میکردند که پاسخگوی علایق گوناگون مخاطبان در زمینهٔ داستانهای عشقی، پلیسی / جاسوسی، تاریخی و... باشد.
حمزه سردادور یکی از پاورقی نویسان موفق این روزگار بود. او در ۱۲۷۵ در شهر تبریز متولد شد. هفتاد و چهار سال زندگی کرد و سرانجام در سال ۱۳۴۹ درگذشت. شاید از بختیاری او بود که بهعنوان یک پاورقینویس که پنجاه سال در مطبوعات قلمزده بود، پیش از آنکه پاورقی و پاورقینویسی به روزگار احتضار خود برسد درگذشت.
پاورقیهای داستانی تا پیش از پیدا شدن سروکله تلویزیون در ایران، طرفداران بسیار داشتند و این آثار به نوعی رل سریالهای تلویزیونی سرگرمکننده فعلی را در آن روزگار را بازی می کردند. پایان پاورقینویسی در ایران با اواخر دهه پنجاه و تقریباً پیروزی انقلاب مصادف شد. بهخصوص آنکه در این زمان تقریباً تلویزیون همهگیر شده بود و بعد از انقلاب بهعنوان وسیله سرگرمی ساز وارد خانه خانوادههای مذهبی هم شد که پیش از آن از خرید تلویزیون اکراه داشتند.
از سوی دیگر تغییر و تحولات فرهنگی مصادف با انقلاب و عدم امکان انتشار طیف داستانهای عامهپسند و پاورقیها، بهعنوان نمادی از روزنامهنگاری گذشته، به سیر احتضار پاورقی (که نهایتاً با گسترش وسایل سرگرمی ساز سالهای بعد قطعی میشد)، سرعت داد.
حمزه سرداور در مجله اطلاعات هفتگی مینوشت، اوج کارش از اواسط دهه بیست تا اواخر دهه چهل بود. او بهعنوان پاورقینویس این مجله پرمخاطب، از ارکان موفقیت آن در جذب خواننده محسوب میشد که رقیب تهران مصور و پاورقینویس پرآوازه و بسیار محبوبش حسینقلی مستعان بود.
از میان معروفترین آثار سردادور میتوان به داستانهای علیمردان (۱۳۲۹)، چشمه آب حیات (۱۳۳۲)، کیمیاگران (۱۳۳۶)، زندانی قلعه قهقه (۱۳۳۵)، بانوی سربه دار (۱۳۴۳) ، دختر قهرمان (۱۳۴۶)، انتقام زنان (۱۳۴۷) و... اشاره کرد.
برخلاف مستعان که اغلب داستانهای عشقی درباره زندگی مردم زمان معاصر مینوشت و گاه به نوشتن پاورقیهای تاریخی میپرداخت. سردادور ازجمله پاورقینویسان آثار تاریخی بود که گهگاه سراغ داستانهای معاصر نیز میرفت.
در پس پرده یکی از همین داستانهاست که وقایع آن در اواخر سال ۱۳۲۰ رخ میدهد؛ زمانی که حکومت رضاشاه پایانیافته و پسر جوانش بر تخت نشسته است. به سنت معمول بسیاری از پاورقیها در این کتاب نیز راوی ناظری است که ماجرایی که برای شخصی دیگر رخداده و از آن مطلع است روایت میکند.
ماجرا با آشنایی راوی با پسر جوانی آغاز میشود که عقیده دارد از طریق رویاهایی صادقه بسیاری مکانها را پیش از قدم گذاشتن در آنها دیده، اطرافیان نسبت بهسلامت عقل او مشکوکاند اما او سفت و سخت بر این عقیده است از طریق همین رویاها از محل گنجی در یکی از کاروانسراها در راه رفتن به خراسان مطلع است. پدر او به نیت سفر به خراسان و زیارت امام هشتم و طلب شفای پسرش و خود پسر به نیت یافتن آن کاروانسرا قصد سفر به خراسان میکنند و....
این رمان نیز همانند دیگر آثار سردادور، داستانی پر افت و خیر را با نثری پاکیزه و روایتی روان بازگو میکند، علاوه بر ویژگی سرگرمکننده رمان سردادور در خلال داستان به نکاتی اشاره میکند که درزمینهٔ شناخت زندگی و اوضاع و احوال مردم در سالهای ابتدایی سده اخیر حائز نکاتی جالبتوجه است.