آدلف جوانی 22 ساله است که پدرش از مقامات عالیرتبه حکومتی
آلمان در قرن هجدهم است. او به تازگی تحصیلاتش را در دانشگاه به پایان رسانده است
و قرار است جهت کسب تجربه به نقاط مختلف اروپا سفر کند و سپس به نزد پدر بازگردد و
آنجا مشغول شود تا روزی جانشین او شود.
آدلف به شهر کوچکی که مقر حکومت شاهزاده ای جوان است وارد
می شود. او با طبع حساسی که دارد بیشتر به تنهایی و انزوا دچار می شود هرچند او
نیز مانند باقی انسانها مایل است که دوستش بدارند اما در پیرامونش کسی را نمی بیند
که عشقی در او برانگیزاند یا قابل عشق او باشد...تا اینکه یک روز به منزل کنت که
از آشنایان خانوادگی است دعوت می شود و آنجا با معشوقه کنت(النور) روبرو می شود و
او را هدفی شایسته برای رفع تشنگی قلب و ارضای غرور عروق متصل به آن می یابد!
النور که حدود 10 سال از او بزرگتر است و دو فرزند نیز از کنت دارد از معاشرت با
مردی که با دیگران تفاوت دارد ناراضی نیست و...