بزرگان اولیا که عارف به اسرار قلوب بودند و از مشاهد جمال مطلوب ، محجوب
نگشتند. با سوز و گداز،به درگاه نیاز روی آوردند و آنچه یافتنی بود،یافتند.
سخنان چاشنی بخششان غذای روح آدم و کلمات دلنشینشان کلید فتوح گشت.
آنکه شوری در دل ندارد،هر چه به تصنع بسازد،و به تکلف بپردازد،مانند کسی
است که عاشقی ندارد و سرود و غزل نوازد. یا باغ و گلستان را مشاهده
نکرده،بوصف طروات گل سرخ آغازد . . .!
ثنا و ستایش و دعا و نیایش،سیر شهودی است و کشف وجودی، راز و نیازی است
میان مخلوق و خالق،که غیر عاشق صادق بدان راه نیابد،و دست بحث و جدل از
دامن آن کوتاه است،از این جهت آنچه از غیر اولیای حق و امامان دین و مشایخ
اهل یقین روایت شده است، آن لطف و طراوت و چاشنی و حلاوت که گفتار آنان
دارد،ندارد.»