آن روز مگره هنگام بازدیدش از بروکسل در حال خوشی به سر می برد. او من باب تفریح شروع به تعقیب مرد ژنده پوشی کرد که دیده بود، اسکناس های هزار فرانکی را تحت عنوان مطبوعات به صندوق پست می اندازد.
ولی ماجرا در شهر برمن به تلخی گرائید، زیرا جوان ژنده پوش اسلحه ای بیرون کشید و خودش را کشت؛ و در اینجا بود که مگره خودش را مستوجب ملامت می دانست.
ماجرا در محلات فقیرنشین شهر لیژ زادگاه سیمون پایان پذیرفت و در آنجا بود که کارآگاه ماجرایی را شنید که آنچنان تکان دهنده و تلخ بود که ندامتش بر این ماجرا را بیهوده می ساخت. ...
«خلاصه ای از داستان صد مرد حلق آویز»